ما دو عضو خانواده فکری – سياسی ملی – مذهبی در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۰ و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسيب ديدگان وقايع دو سال اخير ميهن بود، از گاه غروب پنجشنبه ۱۲ خرداد ماه در بند ۳۵۰ زندان اوين بدون طرح هيچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذای تر می زنيم و با آب و چای و قند و نمک، سر می کنيم.خبر تلخ امروز درگذشت هدی صابر فعال ملی مذهبی بر اثر اعتصاب غذا و ایست قلبی ناشی از کوتاهی مسئولان زندان بود. جزییات خبر را در اینجا بخوانید. در زیر نامههای هدی صابر و خسرو دلیرثانی که در آن خطاب به مردم اعتصاب غذایشان را ده روز پیش در اعتراض به شهادت هاله سحابی اعلام کرده بودند و نیز نامهای که او پس از درگذشت مهندس عزتالله سحابی خطاب به او و در فراق او نوشته است را بخوانید. نامه سوم، نامهای است خطاب به خانواده شهید هاله سحابی. این نامهها توسط میزان خبر در اختیار ما قرار گرفته است.
----------------------------------
«به نام جان جهان؛ فعال و ناظر يگانه»
کوته فاصله ای پس از وداع مهندس عزت الله سحابی سرمايه متبلور و گران سنگ مبارزات دراز دامنه سياسی – اجتماعی ايران، خبر پر زدن هاله سحابی و چگونگی جان باختنش، تکانمان داد. ما دو عضو خانواده فکری – سياسی ملی – مذهبی در اعتراض به فاجعه روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۰ و تهاجم منجر به مرگ فرزند اول سحابی بزرگ که مادرصفت و خواهرگونه در خدمت مردمان و آسيب ديدگان وقايع دو سال اخير ميهن بود، از گاه غروب پنجشنبه ۱۲ خرداد ماه در بند ۳۵۰ زندان اوين بدون طرح هيچ گونه مطالبه و خواسته شخصی، دست به اعتصاب غذای تر می زنيم و با آب و چای و قند و نمک، سر می کنيم.
اين اقدام مبتنی است بر تصميمی مستقل و ما ديگر هم بنديان را به مشارکت در اين اقدام دعوت نکرده و به اقدام های مشابه نيز فرا نمی خوانيم. شايد اين اقدام ما به سهم خود در شرايط وانفسای وطن مصدق – سحابی، مانع از تکرار اين بيدادگری ها عليه انسان های بی دفاع شود.
با سلام به دو عزيز از دست رفته
و
با احترام به مردم ايران و هم بنديان
اميرخسرو دليرثانی هدی صابر
۱۲/۳/۹۰
----------------------------------------
«به نام رفيق اول و آخر»
مهندس سلام
روح رهايی طلبت بالاخره از پيکر خسته و کوفته ات، بيرون زد و پر گرفت. در رخ بی رخی با مرگ، اهل تقلا نبودی و سبکی روح را بر فرسودگی جسم ترجيح می دادی.
شايد قطره قطره و درج به درج، جان فرسودن و خود مستهلک کردن، سخت تر است از يک لحظه جان دادن و روح رهاندن.
مهندس خسته نباشی
از مصرف بی وقفه جوهر جان در طول زمان و در زنجيره مايه گذاری دوران به دوران درانجمن اسلامی دانشجويان دهه بيست، نهضت مقاومت ملی دهه سی، نهضت آزادی دهه چهل، حمايت از جوان اولان چهل – پنجاه، شورای انقلاب و مجلس و سازمان برنامه صدر انقلاب، کشتار تاريخی مهر ۵۸ در خزانه، نشر انديشه در شرکت انتشار، موضع گيری يگانه در قبال برنامه تعديل ساختار اقتصادی و ادغام در اقتصاد سرمايه داری جهانی، پخشانی «ديدگاه» توسعه درون زا در ايران فردا و نی ناله های يک دهه اخير و نيز از شش دهه زندان به زندان و عمر گذراندن در قصر، برازجان، اوين، عادل آباد و ۵۹ عشرت آباد
مهندس سپاس
از آموزه هايت؛
سنت ها و قانون های «او»
وزانت کتاب آخر
تحققی بودن و در تخيل گام نزدن
ورز انديشه و نه تکرارش
هويت ايرانی
ديانت وجودی
قابل کشف بودن مصدق
توسعه خودبنياد
نقد بی رحمانه خود
و
اخلاق سياسی – اجتماعی
مهندس
در خلاء آموزگاران کيفی دهه های بيست – پنجاه؛
مصدق ارشد
و
طالقانی، بازرگان، شريعتی و حنيف نژاد سترگ
در حد توش و توانت در دهه های شصت و هفتاد
تلنگرمان زدی
تصحيح مان کردی
و
به هم آغوشيدن عقل و راديکاليسم
وصيت مان کردی
از دست فشردن «آخر» و گريبان بوسی «واپسين»، از پرچم سه رنگ بر جسم آرميده ات کشيدن، زير تابوتت گرفتن و دور حسينيه طوافيدن و به «او» تحويل دادن، بازماندم؛ نشاد که نشد. «حکيم» نخواست که نخواست. اما هم «او» در کنار اصل بقا انرژی و عشق،
بقای «آموزش»
را نيز «اصل»انده است:
- کتاب آخر را می جورم
- مصدق ات را می «کشف»ام
- برای ايرانت می «تکاپو»يم
اطمينان دارم گرمای تب و تاب ايرانی خواهانه ات به سردی خاک، فائق خواهد آمد.
مهندس، دلخوش بودم به پريدن روحت، اما «روح»ات را نيز با محو فجيع «هاله»ات، مچالاندند و زخماندند. اما «رفيق»، تيماردارست؛
تيماردار مهندس و هاله اش
مهندس، همه مسير، ناکامی نبود، دلخوشی های بزرگی پيش رويت است:
جهان بی «لغو»
جهان تمام «سلام»
مهندس
دوستت دارم
با ويژه تأکيدهايت می زيم
هدی – ۱۲ / ۳/ ۹۰
--------------------------------------------------
«به نام منشأ حيات»
خانواده های ارجمند، نيک نام و داغ بر دل سحابی و شامخی؛
خوش از جهان رفتن
بی آلودگی با هستی وداع گفتن
و
سبکبار نقل مکان کردن
عزت الله سحابی سرمايه گران سنگ ملی و شاخص امروزين خانواده فکری – سياسی، حذف ناشدنی «ملی – مذهبی» را در دوران
عرف شدن آلودگی ها
ساختاريافتگی پلشتی ها
و
سيری ناپذيری ها و باربندی ها
و نيز
محو به ناگاه «هاله»تان
مريم پرپرتان
که
لبش بی دروغ
دلش بی کيف
و
مهرش حراج همگان
بود به شما تهنيت می گويم. و تمام قد در مقابل زرين دخت عطايی، حامد سحابی، تقی، يحيی، آمنه و آسيه شامخی کرنش می کنم.
هدی صابر
۱۱/۳/۹۰










0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر