۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

گفتگو با مادر شهيد حميد حسين بيگ عراقی و افشای دروغ بزرگ فارس نیوز

خبرنگاران سبز/ دیگر رسانه‌ها: مادر يکی ديگر از شهدا بعد از يک سال زبان باز کرد و از درهايی که کشيد گفت و باز هم رد پای خبرگزاری فارس و کيهان در اين رنج يک ساله نهفته است. عکس هايی از حميد حسين بيگ عراقی را خانواده اش برايم فرستاده اند که در لينک اين مطلب می گذارم. او هم همانند کاوه سبزعلی پور و ديگران شهدای گمنام در ويکی پيديا شناخته شده است و نه در محله خودش در جنوب شهر تهران...وقتی هم که فارس نوشت حمدی بسيجی بود همه پنداشتند همو بود که باتوم به دست بود، غافل از آنکه بسيجی نبود و اين نام ظاهرا جز تنهايی برای خانواده اش ارمغانی نداشت.
بخوانيد واگويه های مادرش را بعد از يک سال:

جرس- مسيح علی نژاد: مادر شهيد بسيجى «حميد حسين بيگ عراقى» با بيان اين كه موسوى وكروبى مقصران اصلى شهادت حميد هستند، افزود: از دولت انتظار داريم كه به پرونده شهداى بعد از انتخابات رسيدگى كنند و سران فتنه را محاكمه كنند. متن بالا را خبرگزاری فارس به نقل از خانواده شهيد حميد حسين بيگ عراقی بر روی خروجی خود قرار داده بود که پس از باز نشر اين مصاحبه در روزنامه های کيهان و جوان به نظر می رسيد حميد حسين بيگ عراقی يکی از همان کسانی بود که به گفته دولت عضو نيروهای بسيج بوده و در راهپيمايی های اعتراضی بعد از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری ايران به شهادت رسيده است.

از آنجايی که انتشار اخبار همه کشته شدگان بحران انتخاباتی سال گذشته، فارغ از هر انديشه و جرياني، به عنوان رسالت مهم و اساسی خبررسانان محسوب می شود، طی تماسی با خبرگزاری فارس درخواست شد تا شماره تلفن و اطلاعات مربوط به خانواده اين شهيد برای انجام يک مصاحبه و انتشار دغدغه های خانواده اين بسيجی شهيد در اختيارمان قرار گيرد.

خبرگزاری فارس از دادن شماره تماس خانواده شهيد حسين بيگ عراقی خود داری کرد اما در نهايت پس از تلاش های فراوان جرس موفق به گفتگو با خانواده شهيد حميد حسين بيگ عراقی شده است که آنها نيز در اين گفتگوی تلفنی از رنجی که در اين يک سال متحمل شده اند پرده برداشته اند و ياد آور شدند که فرزند آنها يک جوان بيست ساله بود که هيچ گرايش سياسی نداشت.

متن گفتگو با فاطمه سرپريان مادر شهيد حميد حسين بيگ عراقی پيش روی شماست و جرس همچنان در تلاش است تا با خبرنگار فارس که پيشتر به نقل از اين مادر مصاحبه ای متفاوت را در اختيار آن خبرگزاری قرار داده بود گفتگويی انجام دهد:

خانم سرپريان، بيش از يک سال از کشته شدن فرزندتان می گذرد، آيا در اين مدت از جانب مسوولان کسی به ديدار خانواده يک بسيجی شهيد آمده است؟

ببينيد خانم وقتی خبرگزاری فارس با ما مصاحبه کرد، من فردای همان روز با خانمی که مصاحبه را انجام داده بود تماس گرفتم و گفتم بچه من بسيجی نبود، يک جوان معمولی بود، چرا نوشتيد بسيجي، به ايشان هم گفتم، به شما هم می گويم، ديد من نسبت به بسيجی ها بد نيست اما وقتی پسر من بسيجی نبود چرا بايد خلاف واقعيت را بگوييم.

به هر حال ببخشيد من اصل را بر صحت خبر فارس گذاشته بودم و قصدم اين بود که با خانواده يک بسيجی هم مصاحبه ای مشابه مصاحبه هايی که با خانواده ساير کشته شدگان انجام داده ايم انجام دهم و قصد رنجش شما را نداشتم...

باز هم تاکيد می کنم ديد ما نسبت به بسيج بد نيست اما به هر حال در اين يک سال در کشور اتفاقاتی رخ داد و برخی از چهره های بسيجی برای مبارزه با مردم کارهايی انجام دادند که ديد بخش هايی از جامعه نسبت به بسيج خوب نيست. من همين ها را به خانمی که از فارس با من مصاحبه کرده بود هم گفتم و فقط خواستم همين را هم برای شما توضيح بدم که حميد اصلا آدم سياسی نبود.

و آيا ايشان خبرشان را بعد از تماس شما تصحيح کردند؟

نه متاسفانه، ايشان به من گفتند، بسيجی ها خيلی مظلوم واقع شدند و برای همين ايشان يک عنوان «بسيج» را به خاطر مظلوميت بسيج کنار اسم پسر من گذاشتند، من فقط به ايشان گفتم شما بالاخره رسانه داريد و می توانيد برای مظلوميت بسيج مطلب بنويسيد چرا بايد از پسر من که خودش مظلومانه کشته شد برای اين کار استفاده می شد.

خانم سرپريان پس سوالم را تغيير می دهم و می پرسم آيا در اين يک سال از مسوولان و يا نامزدهای انتخاباتی کسی برای دلجويی يا پيگيری اين واقعه سراغ شما آمد؟

همان روزهای اول از وزارت کشور آمدند منزل ما، از هلال احمر هم آمدند و به جز آنها ديگر هيچ کس سراغ ما نيامد و بعد از آن هم ما مانديم و غصه های خودمان.

مردم چطور؟

ما در اين يک سال خودمان بوديم و خودمان. همه دردها و رنج هايمان هم مال خودمان بود. تنها بوديم. شايد مردم فکر می کردند پسر من يکی از همان بسيجيانی بود که خرداد سال گذشته رفته بود خيابان تا با مردم مبارزه کند ولی پسر من هم يک جوان معمولی بود که هيچ کاری به سياست نداشت و با شور و هيجان هم در انتخابات شرکت کرد و واقعا مظلومانه کشته شد.

به عنوان يک مادر شايد برايتان سخت باشد به روز واقعه برگرديد. اما ممکن است توضيح دهيد حميد چگونه کشته شد؟

پسرم بايد به خانه مادرم می رفت که بيمار بود، اما شب سی خرداد نه آنجا رفته بود و نه به خانه ما برگشته بود. ما حتی فکرش را هم نمی کرديم که حميد در راهپيمايی کشته شده باشد. آن شب آنقدر نگران بوديم که به پليس ۱۱۰ زنگ زديم، به همه بيمارستان ها زنگ زديم، فکر می کرديم شايد تصادف کرده باشد. تا خود صبح نخوابيديم و به همه جا زنگ زديم تا اينکه به ما گفتند شايد با جوان هايی که آن روز دستگير شدند پسر شما هم دستگير شده باشد. صبح فردا رفتيم تا گم شدن پسرم را گزارش کنيم ولی تا خود شب هيچ کس به ما زنگ نزد.

وقتی گفتند ممکن است دستگير شده باشد به اوين يا بازداشتگاه های ديگر مراجعه نکرديد؟

چرا اتفاقا رفتيم اوين. آنجا پر از خانواده هايی بود که دنبال بچه هايشان آمدند اما هيچ نشانی از حميد نبود، به ما گفتند برويد کهريزک، چون پزشکی قانونی هم همانجا بود. حتی عمه های حميد می گفتند برای چی می رويد آنجا، من هم می گفتم می روم تا اطمينان حاصل کنم که بچه ام زنده است

تنها به پزشکی قانونی رفتيد؟

نه به همراه همسرم رفتم. خودم با اينکه فکر می کردم پسرم زنده است اما باز طاقت نداشتم بروم پشت کامپيوتر بنشينم و عکس ها را نگاه کنم. همسرم پشت کامپيوتر نشسته بود که ديدم رنگ همسرم پريد، سرش را تکان می داد و حالش دگرگون شد، رفتم بالای سر همسرم گفتم چی شد...عکس های پسرم را ديدم که حالم خراب شد، دنيا را انگار روی سرم خراب کردند. من يک مادر هستم و شما خودتان فکر کنيد چه به روز يک مادر می آيد وقتی با هزار اميد سراغ بچه اش می رود و عکس عزيزش را با آن حالت می بيند.

عکس های پزشکی قانونی وضعيت تير خورده پسرتان را نشان می داد؟

تمام صورت پسرم پر از خون بود، دندان های جلوی حميد شکسته بود، يک طرف صورت حميد کبود بود. گلوله به سينه اش خورده بود و عکس ها تماما خونين بود، عکس ها داغونم کرد و من همان جا بعد از ديدن عکس ها در پزشکی قانونی از حال رفتم ...

اگر حميد در خيابان تير خورد پس چرا دندان هايش شکسته بود؟ شما دقيقا می دانيد حميد در کدام خيابان تير خورد؟

نه يک سال گذشته ولی کسی به ما نگفت کجا تير خورد. بعضی ها می گويند ميدان آزادی ولی ما حتی شاهدان را هم نديده ايم که بگويند حميد چگونه تير خورد. در خود برگه پزشکی قانونی نوشته اند که پسرم از فاصله خيلی نزديک تير به او شليک شده است. از فاصله ۱۵ متری.

اسم و مشخصات و عکس حميد را اگر در پزشکی قانونی داشتند پس چرا پيگيری ها و تماس های شما پيش از اين بی جواب مانده بود؟

پسرم موتور داشت و اسم و مشخصات حميد هم توی سند همراهش بود ولی اصلا نمی دانيم چرا او را به عنوان ناشناس به پزشکی قانونی بردند.

برای تحويل پيکر پسرتان با مشکلی مواجه نشديد؟

نه، به ما گفتند از کسی شکايتی نداريد، يک سری می گفتند کار منافقين است ، يک عده هم می گفتند کار نيروهای خودشان است ما فقط از مسببين شکايت کرديم تا قاتل پسرمان را پيدا کنند. يک روز بعد هم جسد بچه ما را يردند سرد خانه بهشت زهرا و ما هم تحويل گرفتيم.

ببخشيد که باز هم مجبورم به مصاحبه ای که به نقل از شما در کيهان منتشر شده است اشاره کنم که نوشته بودند شما از موسوی و کروبی شکايت کرده ايد و خواستار محاکمه آنها شده ايد، شکايت شما در چه مرحله ای قرار دارد؟

در روز سوم حميد بود که از وزارت کشور آمدند و با ما مصاحبه کردند، از خبرگزاری فارس هم با ما مصاحبه کردند که فکر می کنم همان ها را هم کيهان منتشر کرد. در آخر مصاحبه به ما گفتند شما از سران فتنه شکايت نداريد؟ من جواب دادم ما از مسببين شکايت داريم و اصلا اسمی را مطرح نکردم. الان بيش از يک سال می گذرد و شکايت ما در دايره جنايی است و هيچ نتيجه ای هم نداده است. جواب درستی نمی دهند.

پسر شما در انتخابات هم شرکت کرده بود؟

بله، پسرم با جان و دل رای داد ولی هشت روز بعد بچه من از بين رفت. من هنوز فکر می کنم مناظره های تلويزيونی شب های انتخابات و رو کردن برخی مسايل در تلويزيون اصلا کار درستی نبود فقط جوان های ما را به کشتن داد. برای من که بچه ام را از دست دادم، حالا فکر می کنم همه برای رسيدن به پست و مقام جوش زدند و بچه های مردم جانشان را از دست دادند. هر کسی باعث اين خون ريزی شده بايد جوابگو باشد ولی هيچ وقت به ما جواب نداند، خيلی سخت است که بچه آدم صحيح و سالم از خانه برود بيرون و بعد وقتی گم شد هيچ کس جواب ندهد. توقع داشتم حداقل به ما بگويند در فلان بيمارستان است.

يعنی فکر می کنيد اگر حميد به بيمارستان می رسيد زنده می ماند؟

نه چون وقتی همسرم بعدها با پزشک حميد صحبت کرد، گفته بود تير به ريه پسرم اصابت کرده بود و تنها در صورتی که کمتراز يک دقيقه به اتاق عمل می رسيد زنده می ماند، چون از فاصله خيلی نزديک به پسرم شليک کرده بودند ... در برگه پزشکی قانونی حتی سن پسرم را هم درست تشخيص داده بودند و نوشتند که تير به ريه بچه ام خورد و از کتف او خارج شد.

اخيرا قاتلان کسانی که برخی از جوانان را در کهريزک کشته بودند شناسايی شده اند، شما چه حالی داشتيد وقتی اين خبر را شنيديد در حالی که قاتل فرزند شما و کسان ديگری که در خيابان کشته شده اند تا کنون شناسايی نشده اند؟

آنقدر در اين يک سال سختی کشيده ام که وقتی فکر می کنم يک مادر و يک خانواده ای قاتل بچه شان را پيدا کرده اند دلم آرام می شود، آنها هم بچه های ما بودند، آنها هم بيگناه بودند. چرا بايد بچه ها را اينجوری شکنجه کنند؟ حق بچه های ما آنی نبود که به همين راحتی از بين بروند. مظلوم ترين شهدای بعد از انقلاب بچه های ما بودند که در کشور خودشان بيگناه کشته شدند.

اگر حرف ديگر برای گفتن باقی مانده است...

من دو پسر داشتم که با خون جگر آنها را بزرگ کرده ام. حالا پسر پانزده ساله ام ناراحت است از کسی که برادرش را کشته است. پدر حميد هم رنج می کشد و من به عنوان يک مادر بزرگترين آرزويم اين است که يک روز قاتل بچه ام پيدا شود. کسی که تير به سينه پسر جوان من شليک کرد اگر در اين دنيا انتقام پس ندهد، فردا بايد پاسخگو باشد من از خون بچه ام نمی گذرم. فقط سه ماه از تولد بيست سالگی پسرم گذشته بود، حق اش نبود مظلومانه کشته شود. به ما گفتند سه ماهه جواب شکايت هايتان را می دهيم، يک سال گذشت و هيچ خبری از قاتل پسرم نشد.

0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:

ارسال یک نظر

به جای «فینگلیش» نوشتن لطفا متن لاتین خود را در اینجا تبدیل به متن فارسی کنید و سپس آن را در جعبه نظرات قرار دهید و بفرستید. با سپاس.
 
باز طراحی کامل و کلیه‌ی حقوق:خبرنگاران سبز [تبدیل قالب:] Deluxe Templates --- [طراحی اولیه:] Masterplan --- [بهینه و فارسی شده:] مجتبی ستوده