«نشان ندادن واکنش مناسب به اعدامها یک شرمندگی تاریخی-ملی برای تکتک ایرانیان است و هیچ کس نمیتواند به راحتی انگشت سرزنش را به سوی دیگران نشانه رود»از 25 خرداد ماه سال 88 که میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی تقاضای تجمع دادند و میلیونها نفر در ایران در بزرگترین تجمع سیاسی-اعتراضی تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، شرکت کردند، نظام عملیات گسترده روانی-اطلاعاتی-رسانهای برای کوبیدن میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی آغاز کرد. همزمان نگاه اپوزیسیون متفرق خارج از کشور به این جریان آمیختهای از تردید، تحسین و گاهی حسادت بود گرچه هر چه جنبش پیشتر رفت، کسانی که در جایگاه اپوزیسیون جز به ایران نمیاندیشیدند و به دنبال سهمخواهی نبودند خیلی زود همراه جنبش شدند و همچنان نیز با صداقت آن را پشتیبانی میکنند.
به هر حال، دیدن میرحسین در میان میلیونها نفر که فریاد یا «حسین میرحسین» سرداده بودند چندان به مذاق برخی از اپوزیسیون خارج کشور که در طول 30 سال و صرف هزینههای فراوان نتوانسته بودند هیچ حرکت اعتراضی موثری را سامان دهند خوش نمیآمد. این خوش نیامدن ابتدا آمیخته بود با تئوری توطئه که جنبش سبز را هم یکی از ترفندهای نظام معرفی میکرد. (البته گروهی هم که شعار «یاحسین، میرحسین» را نمیپسندیدند و هنوز هم نمیپسندند سوی نگاهشان سکولاریسم است و الزاما به اپوزیسیون خارج کشور مرتبط نیستند.) گروه دیگر کسانیاند که اعدامهای سال 67 را زیربنای مخالفتشان قرار دادهاند. سئوال آنها این است: موسوی آن سال چه میکرد و نقش او در این اعدامها چه بود؟ بیشک عدهای از این سئوال کنندگان دغدغههای پاک انسانی دارند ولی همچنین میتوان دید که گروه دیگری نیز هستند که تنها به دنبال ایجاد جنگ روانی بر علیه میرحسین و شکستن جنبش سبز هستند و هدفشان حقیقت یابی نیست.
در این میان باید به چند نکته توجه کرد:
ارتباط با اعدامها: وقایع 67 در دستگاه قضایی وقت کشور و به دستور مستقیم رهبری صورت گرفت. تنها ارتباط این وقایع با دستگاه اجرایی، مرتبط بودن ری شهری وزیر اطلاعات وقت است اما چنانکه از استعفانامه موسوی بر میآید احتمال اینکه وی همچون مذاکرات پنهانی با آمریکا از این جریان نیز بیخبر نگاه داشته شده باشد هست.
آگاهی از وقایع: وقایع 67 و اعدامها در شرایطی صورت گرفت که افراد معدودی در داخل رژیم از این مسأله آگاه بودند. در خاطرات آیتالله منتظری حتی آقای خامنهای از این وقایع اظهار بی اطلاعی کرده است و همچنین تاکنون سندی مبنی بر اطلاع میرحسین موسوی از این روند وجود نداشته است که اگر وجود میداشت احتمالا تاکنون توسط نظام و برای ترور شخصیت او بارها افشاء شده بود. نمونه آن، نامه او در مورد عکسهای آیتالله منتظری است که فوراً بر روی خروجی رجانیوز قرار گرفت. شاید اظهار موسوی که این قضیه در اختیار قوه قضاییه بود نیز در همین راستا قابل تامل باشد.
خاموشی خبری: اول اینکه مردم از این اعدامها بیخبر ماندند و اگر هم خبردار شدند با توجه به مبارزه مسلحانه مجاهدین اعتقاد داشتند که افراد بمبگذار و مسلح در میان بسیاری از افراد دستگیر شده و زندانی وجود دارد و در نتیجه به اعدام این افراد واکنش مناسبی نشان ندادند و تقریباً هیچ اعتراض مردمی در داخل کشور به موضوع انجام نشد. کلا این اعدامها با چراغ خاموش صورت گرفت؛ آیت الله منتظری در خاطرات خود مینویسد که برای او کسی در این زمینه خبر آورده است. به هر حال این احتمال هست که اعتراضهای پشت پرده و محرمانه یکی از دلایل استعفای موسوی بوده است.
شرایط اجتماعی: جامعه جنگ زده آن زمان، که در آن دار و دسته رجوی متهم به خیانت و کمک به بزرگترین دشمن جنگی کشور یعنی صدام حسین بوده است و بسیاری از خویشاوندان مردم در این جنگ کشته شدهاند ( نزدیک به یک میلیون کشته) از نظر ذهنی و جامعه شناسی شاید به آسانی قادر به پذیرش عدالت برای متهمان مجاهد نبوده است. مهمتر اینکه آن زمان مردم در باره جنبههای عدالت و حقوق بشر و حقوق مجرمین و متهمین همچون امروز آگاه و حساس نبودند. آگاهی امروز در طی سالیان و با پرداختن بهای سنگینی همچون همان اعدامها بدست آمده و نمیشود توقع داشت مردم آن زمان حتی اگر از اعدامها با خبر بودند واکنشی را نشان بدهند که امروز ممکن است رخ دهد.
ترور مسئولان: چون هدف مستقیم ترور و کشتار مجاهدین بیشتر مسئولین ج.ا. در آن زمان بودند و اینکه آنها نیز علاوه بر وسوسههای قدرت به هر حال انسانی ایرانی بودند و از لحاظ حقوق بشری شرایط مشابهی داشتند شاید بشود از این دریچه نیز به قضایا نگاه کرد بدون آنکه این نگاه بخواهد آنها را تطهیر کند و یا کارشان را درست بنمایاند. به طور کلی، جامعه آن زمان و شرایط فکری آن جامعه (از جمله مسئولان) به هیچ عنوان با معیارهای فعلی قابل سنجش نیست.
مسلما امروز همه ما از نظر ملاحظات حقوق بشری رشد کردهایم و سنجش قضاوت و واکنش افراد در آن زمان با معیارهای این زمان نه معقول است و نه عادلانه؛ البته به عنوان آگاهیبخشی و درسآموزی حتما مفید است. واقعیت این است که نشان ندادن واکنش مناسب به آن اعدامها یک شرمندگی تاریخی-ملی برای تکتک ایرانیان است و هیچ کس به راحتی نمیتواند انگشت سرزنش را به سوی دیگران نشانه رود و خود را بری از این سرزنش نشان دهد؛ بویژه که گروهی از این هم پیشتر میروند و آن را اسباب تسویه حسابهای سیاسی-شخصی قرار میدهند و منافع امروز مردم ایران را قربانی این بازیها میکنند.
شرایط رسانهای: مرحوم آیت الله منتظری اعتراض خود را به صورت نامه محرمانه به دفتر آیت الله خمینی فرستاد. این نامه طبق روایاتی توسط دفتر خود آقای خمینی و برای ترور شخصیت آقای منتظری به بیبیسی فرستاده شد و خود آیت الله منتظری چنین کاری را انجام نداد. (مرجع: خاطرات مرحوم آیت الله منتظری.) کلا در نبود اینترنت، ماهواره و روزنامههای مستقل جریان خبررسانی و آگاهی رسانی در دهه امنیتی شصت هیچگاه قابل مقایسه با بزرگراههای اطلاع رسانی امروز نبود. به همان نسبت حتی حساسیت منطقهای و جهانی نسبت به مسایل حقوق بشری و سطح آگاهی جهانی از وقایع نیز کمتر بود و توجههای حقوق بشری بیشتر متوجه بلوک شرق و کشورهای دوست با شوروی سابق بود. به عبارتی، در ایران در جنگ دهه شصت نه تنها این اعدامها با چراغ خاموش صورت گرفت که کلا چراغ حقوق بشر ایران و منطقه نیز چندان روشن نبود و باید تمام قضاوتها با توجه به آن فضا و آن شرایط صورت بگیرد.
شرایط روز: بیشک حقوق بشر باید برای همه باشد و حقوق بشر ایجاب میکند که افراد را در شرایط عادلانه بازخواست کرد. به نظر میرسد با توجه به اینکه نظام اکنون در مخالفت و دشمنی با میرحسین موسوی قرار دارد و وی دسترسی به مدارک محرمانه دوران نخست وزیریاش ندارد (اگر آنها را از بین نبرده باشند) موسوی شاید نتواند کلا با دلیل و مدرک سخن بگوید و این تبعات حقوقی هم برای او و هم برای نزدیکان او خواهد داشت. از سویی نیز به دلیل ملاحظاتی (گاهی اخلاقی و گاهی سیاسی) وی اگاهانه از برملا کردن همه چیز در زمانهای که تمام قدرت تحریف و دروغ و جنگ روانی در اختیار نظام و کودتاگران است پرهیز میکند.
آگاهی از وقایع: وقایع 67 و اعدامها در شرایطی صورت گرفت که افراد معدودی در داخل رژیم از این مسأله آگاه بودند. در خاطرات آیتالله منتظری حتی آقای خامنهای از این وقایع اظهار بی اطلاعی کرده است و همچنین تاکنون سندی مبنی بر اطلاع میرحسین موسوی از این روند وجود نداشته است که اگر وجود میداشت احتمالا تاکنون توسط نظام و برای ترور شخصیت او بارها افشاء شده بود. نمونه آن، نامه او در مورد عکسهای آیتالله منتظری است که فوراً بر روی خروجی رجانیوز قرار گرفت. شاید اظهار موسوی که این قضیه در اختیار قوه قضاییه بود نیز در همین راستا قابل تامل باشد.
خاموشی خبری: اول اینکه مردم از این اعدامها بیخبر ماندند و اگر هم خبردار شدند با توجه به مبارزه مسلحانه مجاهدین اعتقاد داشتند که افراد بمبگذار و مسلح در میان بسیاری از افراد دستگیر شده و زندانی وجود دارد و در نتیجه به اعدام این افراد واکنش مناسبی نشان ندادند و تقریباً هیچ اعتراض مردمی در داخل کشور به موضوع انجام نشد. کلا این اعدامها با چراغ خاموش صورت گرفت؛ آیت الله منتظری در خاطرات خود مینویسد که برای او کسی در این زمینه خبر آورده است. به هر حال این احتمال هست که اعتراضهای پشت پرده و محرمانه یکی از دلایل استعفای موسوی بوده است.
شرایط اجتماعی: جامعه جنگ زده آن زمان، که در آن دار و دسته رجوی متهم به خیانت و کمک به بزرگترین دشمن جنگی کشور یعنی صدام حسین بوده است و بسیاری از خویشاوندان مردم در این جنگ کشته شدهاند ( نزدیک به یک میلیون کشته) از نظر ذهنی و جامعه شناسی شاید به آسانی قادر به پذیرش عدالت برای متهمان مجاهد نبوده است. مهمتر اینکه آن زمان مردم در باره جنبههای عدالت و حقوق بشر و حقوق مجرمین و متهمین همچون امروز آگاه و حساس نبودند. آگاهی امروز در طی سالیان و با پرداختن بهای سنگینی همچون همان اعدامها بدست آمده و نمیشود توقع داشت مردم آن زمان حتی اگر از اعدامها با خبر بودند واکنشی را نشان بدهند که امروز ممکن است رخ دهد.
ترور مسئولان: چون هدف مستقیم ترور و کشتار مجاهدین بیشتر مسئولین ج.ا. در آن زمان بودند و اینکه آنها نیز علاوه بر وسوسههای قدرت به هر حال انسانی ایرانی بودند و از لحاظ حقوق بشری شرایط مشابهی داشتند شاید بشود از این دریچه نیز به قضایا نگاه کرد بدون آنکه این نگاه بخواهد آنها را تطهیر کند و یا کارشان را درست بنمایاند. به طور کلی، جامعه آن زمان و شرایط فکری آن جامعه (از جمله مسئولان) به هیچ عنوان با معیارهای فعلی قابل سنجش نیست.
مسلما امروز همه ما از نظر ملاحظات حقوق بشری رشد کردهایم و سنجش قضاوت و واکنش افراد در آن زمان با معیارهای این زمان نه معقول است و نه عادلانه؛ البته به عنوان آگاهیبخشی و درسآموزی حتما مفید است. واقعیت این است که نشان ندادن واکنش مناسب به آن اعدامها یک شرمندگی تاریخی-ملی برای تکتک ایرانیان است و هیچ کس به راحتی نمیتواند انگشت سرزنش را به سوی دیگران نشانه رود و خود را بری از این سرزنش نشان دهد؛ بویژه که گروهی از این هم پیشتر میروند و آن را اسباب تسویه حسابهای سیاسی-شخصی قرار میدهند و منافع امروز مردم ایران را قربانی این بازیها میکنند.
شرایط رسانهای: مرحوم آیت الله منتظری اعتراض خود را به صورت نامه محرمانه به دفتر آیت الله خمینی فرستاد. این نامه طبق روایاتی توسط دفتر خود آقای خمینی و برای ترور شخصیت آقای منتظری به بیبیسی فرستاده شد و خود آیت الله منتظری چنین کاری را انجام نداد. (مرجع: خاطرات مرحوم آیت الله منتظری.) کلا در نبود اینترنت، ماهواره و روزنامههای مستقل جریان خبررسانی و آگاهی رسانی در دهه امنیتی شصت هیچگاه قابل مقایسه با بزرگراههای اطلاع رسانی امروز نبود. به همان نسبت حتی حساسیت منطقهای و جهانی نسبت به مسایل حقوق بشری و سطح آگاهی جهانی از وقایع نیز کمتر بود و توجههای حقوق بشری بیشتر متوجه بلوک شرق و کشورهای دوست با شوروی سابق بود. به عبارتی، در ایران در جنگ دهه شصت نه تنها این اعدامها با چراغ خاموش صورت گرفت که کلا چراغ حقوق بشر ایران و منطقه نیز چندان روشن نبود و باید تمام قضاوتها با توجه به آن فضا و آن شرایط صورت بگیرد.
شرایط روز: بیشک حقوق بشر باید برای همه باشد و حقوق بشر ایجاب میکند که افراد را در شرایط عادلانه بازخواست کرد. به نظر میرسد با توجه به اینکه نظام اکنون در مخالفت و دشمنی با میرحسین موسوی قرار دارد و وی دسترسی به مدارک محرمانه دوران نخست وزیریاش ندارد (اگر آنها را از بین نبرده باشند) موسوی شاید نتواند کلا با دلیل و مدرک سخن بگوید و این تبعات حقوقی هم برای او و هم برای نزدیکان او خواهد داشت. از سویی نیز به دلیل ملاحظاتی (گاهی اخلاقی و گاهی سیاسی) وی اگاهانه از برملا کردن همه چیز در زمانهای که تمام قدرت تحریف و دروغ و جنگ روانی در اختیار نظام و کودتاگران است پرهیز میکند.
امنیت جانی: نکتهای که اخیرا نخستین رییس جمهور ایرانی در باره امنیت جانی افراد حقیقتگو نیز بیان داشته در این باره باید جدا مورد توجه قرار بگیرد. وی میگوید: «گمان نکنید آسان است در درون ایران در چنین رژیمی حقیت را گفتن. حالا اگر بخواهد عین حقیقت را بگوید اگر بگذارند که بگوید، اگر ایشان را نکشند. شما ببینید اون ماجرای ایران گیت که فاش شد چند نفر را کشتند. اعدام کردند. هیچ تقصیری هم نداشتند جز افشای اون ماجرا؛ قبلش هم در مورد اکتیر سوراپرایز هم همینطور شد عده ای را اعدام کردند اونها هم هیچ گناهی نداشتند.» آیا نمیباید این ملاحظات حقوق بشری را نیز در نظر داشت؟ آیا امکان ندارد که اگر در شرایطی که سرکوب و ترور و کودتا بر کشور حاکم است باز کردن زوایای این جنایت جان عدهای دیگر که قادر به دفاع از خود نخواهند بود و اسیر بیدادگری و استبداد دستگاه قضایی و یا سرویسهای امنیتی به خطر بیافتد. آیا ممکن نیست در میانه نبود عدالت و شفقت و در مجنونی قدرت نظام حاکم چنین افشاگرییی تبدیل به تسویهحساب های خونین دیگری بشود؟ همه کس (از جمله میرحسین موسوی) باید بتوانند در شرایط امن و عادلانه به پرسش گرفته شوند و بتوانند از خود دفاع کنند، ولی آیا این شرایط اکنون فراهم است؟ آیا شهادت دهها کنشگر سبز و ترور آشکار خواهر زاده میرحسین موسوی فقط به جرم خواهر زاده او بودن و اعدامها و شکنجهها و تجاوزها نشانهای از نبود امنیت و عدالت نیست؟
حامد مفیدی









2 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
باعث تاسف است که ما، قشر جوان و میان سال سبز معترض (نه هر کسی، بلکه ما) هنوز به جای پذیرش واقعیات، و تطبیق خودمان و ایده آل هایمان با آنان، به انحای مختلف سعی در توجیه داریم، اما دوستان عزیز نویسنده این مقاله! نمی خواهم بگویم بخش مهمی از آنچه در توجیه گفته اید، با واقعیات متفاوت است، نمی خواهم بگویم چرا تا بحال این آقایان واکنشی شتیسته نشان نداه اند و هنوز به تقدیس مقصرین ن فاجعه می پردازند، می خواهم بگویم اگر نمی توانیم رهبرانی پاک پاک داشته باشیم، بگذایم رهبرانی داشته باشیم که از سکوت و تائید ضمنی ما پذیرش واقعیت و اشتباه را جبران آن را یاد بگیرند.
ما به نسلی جدید از رهبران نیاز داریم که نه در پوشش توجیهات و دفاع مقدس مابانه هواداران که بر بستر شفافبت و قابلیت پاسخگویی به هر عمل خود با موازین اخلاق (حقوق بشر، باورهای مردم و ...) باشند. در غیر اینصورت آنچه با رهبری این رهبران حاصل خواهد شد، رنگ و بو و ماهیت همان چیزی را خواهد داشت که از آن گریزانیم.
به این لینک بروید:
http://www.gooya.com/external/www.khodnevis.org/persian/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/8057-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
به نظرم جواب کاملی است به این مقاله.
ارسال یک نظر