چه میشود که بعد از هفده روز بدون اينکه حتی تا اين لحظه که اين ها را مينويسم به بند عمومی منتقل شده باشند ناگهان بيانيهای شبانه به نقل از آنها منتشر میشود؟ آيا آنها خودشان خطر دادن تلفات را احساس نکرده بودند و اين کار را شروع کردند و در نيمه کار وضع را متفاوت از انتظارشان ارزيابی کردند؟ آيا فشار بر آنها آنقدر زياد بود که نتوانستند تحمل کنند؟ خلاصه چه شد که بدون گرفتن نتيجه ای از اين حرکت پرهزينه اعتصابشان را شکستند؟
خبرنگاران سبز/ حقوق بشر: فاطمه شمس, همسر محمدرضا جلاییپور (که هماکنون در بازداشت به سر میبرد) در نوشتهای که در گوگلخوان انتشار یافته با اشاره به ناگهانی بودن خبر شکسته شدن اعتصاب غذای زندانیان سیاسی اوین از یک سو پرسشها و دغدغههایی در باره درستی و یا نادرستی این خبر مطرح کرده و از سوی دیگر از موضع رهبران سبز در برابر این حرکت اعتراضی بشدت انتقاد کرده است. متن کامل آن در زیر میآید.
سه روز از شکسته شدن اعتصاب غذای هفده زندانی سياسی اوين میگذرد. غير از يک پيام کوتاه که ظاهرن از سوی اعتصابکنندگان صادر شده بود و حول و حوش ساعت دو و سه بعد صبح سه شب پيش به طور ناگهانی روی سايت کلمه قرار گرفت، تا امروز خبری از وضع آنها در دست نيست غير از اينکه هنوز در سلول انفرادیاند و اين يعنی فاجعه!
چند سوال و البته نگرانیای که درباره کل ماجرای اعتصاب هفده روزهی اين هفدهتن به ذهنم میرسد را اينجا مینويسم، بيشتر با اين هدف که هر کس چيزی به ذهنش میرسد بگويد، شايد به اين بهانه ابعاد خاموش اين جريان هم روشن شود. به نظرم وقت آن رسيده که رفتار خودمان، رهبرانمان و آن هفده تن مبارز را بازبينی کنيم و از اين ماجرا درس بگيريم.
حدود بيست روز پيش هفده زندانی سياسی اوين به خاطر اعتراض به وضعيتشان و قطع تماسها با خانوادههايشان و اعتراض به وضعيت بابک بردبار به سلول انفرادی منتنقل شدند و بعد از آن دست به اعتصاب زدند. اين لااقل ماجراييست که از کانالهای مختلف به گوش بيرونیها دربارهی اين ماجرا رسيده است. هفده روز تمام اين هفده زندانی در اعتصاب غذا بودند، سه تن از آنها يک هفتهاش را در اعتصاب خشک بودند و در کل مدت اين هفده روز کوچکترين تماسی با خانوادههايشان نداشتند، حال سوال اينجاست که:
۱- چه اتفاقی میافتد که زندانيانی که هفده روز تمام از کليه ابزار ارتباط با دنيای بيرون و خانوادههايشان محروم بودند، ناگهان اين امکان را پيدا میکنند که در همفکری با يکديگر پيامی آن هم خطاب به "مردم آزادهی ايران" منتشر کنند؟ ( توجه داشته باشيد که انتشار اين پيام مهم بايد قاعدتن با همفکری اين هفده زندانی صورت گرفته باشد. چيزی که حداقل بعد از هفده روز اعتصاب و انتقال عده ای از آن ها به بهداری و بيهوش بودن يکی از ان ها و مخالف بودن کيوان صميمی با شکسته شدن اعتصاب غيرممکن به نظر می رسد.)
۲- اين هفده زندانی چطور و تحت چه شرايطی بعد از هفده روز با هم ديدار کردهاند (به فرض که کرده باشند اصلن) و اصولن در چه شرايطی بعد از هفده روز پذيرفتن هزينه های سنگين و سخت اعتصاب حاضر شدند بيانيه بدهند و اعتصابشان را بشکنند؟ آيا رفتار "ما" در رسيدن انها به اين تصميم موثر بود؟
۳- بعدازظهر همان روزی که اين بيانيه منتشر شد، خبر بيهوشی مجيد توکلی و انتقال او به بهداری اوين منتشر شد و به فاصله چند ساعت اين پيام روی سايت کلمه قرار گرفت و در همان چند ثانيه اول صدها لايک خورد و هزاران بار توسط سايتها و کاربران اينترنتی بازنشر شد و هيچ کس از خودش نپرسيد چه شد که ناگهان زندانيانی که بارها اعلام کرده بودند تا محقق نشدن خواستههايشان دست از اعتصاب نخواهند کشيد يکهو بيانيه صادر میکنند؟ آن هم در حالی که خانوادههای هيچ {یک}از اين عزيزان (تا جايی که من تماس گرفتم و اطلاع دارم) از شکسته شدن اين اعتصاب خبردار نبودند و از انتشار اين بيانيه جا خورده بودند؟
۴- ما نمیدانيم در جهنم اوين چه خبر بوده که اين هفده عزيز که عدهای از آنها به گفته خانوادههايشان هيچ وقت اعتصاب را گزينه مناسب اعتراض نمیدانستند دست به اعتصاب هفده روزه میزنند، توجه داشته باشيد که برخی از اين افراد دغدغههای مذهبی هم داشتهاند و بنا بر اعتقاداتشان اعتصاب غذا چون ضربه زدن به بدن است در نظرشان احتمالن حرام هم هست، اما با همهی اين اوصاف اين کار را میکنند تا پيامی را به ما بيرونیها منتقل کنند. آن هم اينکه: مردم! اين جا ديگر جايی نيست که به اين راحتیها بشود روز را شب کرد و روزگار گذراند، اينجا ظلم ديگر قابل اندازه گيری نيست و در يک کلام وضع ما آنقدر فلاکت بار است که بعد از اين همه وقت حاضريم از جانمان مايه بگذاريم تا از اين وضع نجات پيدا کنيم. چه میشود که بعد از هفده روز بدون اينکه حتی تا اين لحظه که اين ها را مينويسم به بند عمومی منتقل شده باشند ناگهان بيانيهای شبانه به نقل از آنها منتشر میشود؟ آيا آنها خودشان خطر دادن تلفات را احساس نکرده بودند و اين کار را شروع کردند و در نيمه کار وضع را متفاوت از انتظارشان ارزيابی کردند؟ آيا فشار بر آنها آنقدر زياد بود که نتوانستند تحمل کنند؟ خلاصه چه شد که بدون گرفتن نتيجه ای از اين حرکت پرهزينه اعتصابشان را شکستند؟
۵- ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و برخی مراجع و زندانيان و فعالان سياسی، موجی راه انداختند و بيانيههای پی در پی دادند که بياييد و اعتصابتان را بشکنيد. خيلیها هم در تحسين و تمجيد اين کار رهبران جنبش نوشتند که اين کار آگاهانه بوده و هزينه های احتمالی اين اعتصاب را کم کرده است. کسی نپرسيد ميرحسين و شيخ به چه برآوردی از اوضاع رسيده بودند که اين بيانيه را دادند؟ به اندازه کافی حمايت گسترده مردم را نداشتند؟ يا همان بحث فشارهای سنگين يا؟... اما حالا که سه روز گذشته بياييد يک بار ديگر اين سوال را بپرسيم، آيا واقعن رفتار رهبران جنبش تحت هر شرایطی در اين باره تحسين برانگيز بود؟ جواب من: نه! چرا؟ چون وقتی در يک مبارزه سياسی عدهای زندانی جانشان را در جهنم زندان کف دستشان گذاشتهاند و فريادشان را بلند کردهاند اولن: خودشان از عواقب وحشتناک کاری که دارند میکنند مطلعند و نيازی ندارند که کسی از اين بيرون اين مساله را بهشان يادآوری کنند که اين کارتان به بدنتان ضربه میزند يا حرام است يا چه. خودشان عقلشان به همه اين ها می رسيده و اين کار را کردهاند. فرض آنها اين بود که با آن چيزی که از رهبران ديدهاند آنها هم از اين حرکت حمايت میکنند و همه تلاشششان را برای تحقق خواستههای اين زندانیها به کار میگيرند، و به جای اينکه بيانيه بدهند که آقا بشکنيد، بيانيه بدهند که ما هم به شما میپيونديم، بيانيه بدهند و خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از سلامتی آنان ابراز خطر کنند، بيانيه بدهند و به مردم بگويند آی مردم! صدای برادرانتان را بشنويد.
بگذاريد خيلی بی تعارف بگويم که به عنوان يکی از کوچکترين اعضای اين جنبش که اتفاقن کم هم له نشده زير چرخدندههای اين فشارها و همچنان هم در حال لوردگی به سر میبرد، از ميرحسين انتظار داشتم به جای اينکه بيانيه بدهد و بگويد بشکنيد که بیپردهاش يعنی اينکه من مخالفم با اين کارتان و پشتتان نخواهم بود، بايد بيانيه میداد و میگفت من هم اعتصاب میکنم، مردم شما هم اعتصاب کنيد. بايد موج اعتراض را در جامعه گسترش می داد، نه اينکه تنها حربه زندانی را هم از دستش بگيرد و در برابر زندانبان رسمن خلع سلاحش کند.
رفتار به ظاهر عقلانی و آگاهانه رهبران جنبش سبز به زعم من اتفاقن به اين نوع از مبارزه سياسی (اعتصاب) ضربه مهلکی زد و آن را عقيم کرد.
بعد از چند روز با پيام های متعدد که همه به پيروی از ميرحسين داده شدند زندانی ها هم به اين نتيجه رسيدند که پشت اين حرکتشان کسی نيست، و دارند هزينه الکی میدهند و قاعدتن وقتی موج اين پيامهای شکستن روانه زندان شد، فشار زندانبانها برای شکاندن اعتصاب آن ها هم افزايش يافته و نهايتن بی خيال شدند.
نتيجه اينکه شکسته شدن اين اعتصاب بدون اينکه نتيجهای در بر داشته باشد جز هزينه سنگين بر سلامتی اين هفده تن، يک نوع موثر از مبارزه سياسی ( اعتصاب غذا) را حداقل برای مدتها بیاثر و بیفايده کرد. تا مدتها ديگر حتی اگر زندانیای اعتصاب هم بکند جز هزينه سنگينی که بر سلامتیاش دارد اين را میداند که کسی اين بيرون از رهبرش گرفته تا مردم عادیاش پشتش نخواهند ايستاد و با ضمن تحسين شجاعت او به او خواهند بشکن آقاجان!
در نظر داشته باشيد که تا به امروز اعتصاب يکی از حربه های موثر زندانی برای نجات از مهلکه زندان بود. اما تا مدت ها اين حربه با اين بيانيه هايی که داده شد عملن از دست زندانی گرفته شد.
۷- چرا اعتصابيون در تمام طول مدت اعتصاب حق تماس با خانوادههايشان نداشتند؟ چون زندانبانها میدانستند خانوادهها پشت عزيزانشان ايستادهاند و با آنها اعتصاب کردهاند، يک دليل ديگر برای اينکه بفهميم موضع رهبران جنبش در برابر اين اعتصاب دقيقن همان موضع زندانبانها بود همين است که خانوادهها که در حمايت از عزيزانشان اعتصاب کرده بودند حق تماس با آنان نداشتند اما با استناد به بيانيهای که همين اعتصابيون نوشتهاند همه پيامهای شکستن اعتصاب که در طول اين مدت نوشته شد را به دستشان رساندهاند! من و شما هم بوديم همين فکر را میکرديم که همه بگويند بشکن و حتی يک نفر هم از اين ماجرا حمايت نمیکند.
۸- اينجور به نظرم میرسد که اين پيامی که به نقل از اعتصابيون منتشر شد بيشتر با هدف جمع کردن ماجرا و با دستپاچگی و تحت فشارهای عديده و سنگين منتشر شده است. من يکی هم در اينکه اين بيانيه را خود اعتصابيون نوشته باشند شک دارم، هم در اين که آنها ته دل راضی به چنين کاری بوده باشند و از سر ناچاری تن به اين کار دادهاند. هنوز هم دارند در همان انفرادی با آن همه درد و ضعف ناشی از اعتصاب دست و پنجه نرم میکنند و همه هم دو روز ديگر يادشان می رود که اصولن چنين اعتصابی در کار بوده. دردناک است آقا! دردناک. می فهميد؟
در کل هم اينکه بد نيست مواظب باشيم نسبت به مواضع هيچ کس جوگير نشويم و به به و چه چه کنيم که آقا ديدی چه حرکت هوشيارانهای بود! کدام هوشياری خواهر من؟ اين را میگويم چون اصولن ملت جوگيری هستيم.









1 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ژیلا بنی یعقوب :برخی از شکستن اعتصاب غذای زندانی ها ناراضی هستند!
شنیدم که برخی از شکستن اعتصاب غذای زندانی ها ناراضی هستند .من نمی خواهم خیلی در این باره توضیح بدهم .فقط می خواهم بگویم که گاهی به طاقت انسان ها توجه کنیم .گاهی به طاقت خانواده ها هم نگاه کنیم.نه فقط مادر مجید دری ، مادرعلی پرویز، مادر حمیدرضا محمدی و مادر حسین نورانی نژاد و بقیه مادرها و همسرها نزدیک دو هفته بود چیزی نمی خوردند که مادر من هم که دامادش اعتصاب کرده بود نمی توانست غذا بخورد. امیرمهدی کوچولو که هرچه مخفی کاری کردیم فایده ای نداشت و چون باهوش است از حرفهای درگوشی بزرگترها فهمید که دایی بهمن اش غذا نمی خورد ،دچار اضطراب شدید شده بود و شب ها خوابش نمی برد و می گفت نمی توانم نفس بکشم و وقتی مادرش می پرسید چرا؟می گغت می ترسم دایی بهمن از گرسنگی بیفته زمین وبعدش دیگه نتونه هیچ وقت از جاش بلند بشه و راه بره ! و من دلم می خواست بهمن زنگ بزند بگویم اگر درخواست شخصیت ها برایت مهم نیست ،لااقل به خاطر امیر کوچولو که نه فقط شب ها توی رختخواب دچار تنگی نفس می شود که در روز چند بار نفسش بندمی آید ،اعتصابت را بشکن .همین! ضمنا فکر می کنم همین که پیام اعتصاب کنندگان به مردم رسید ،آنها به خواسته شان رسیده اند و ما طاقت نداشتیم که بیشتر از این سلامت شان به خطر بیفتد باور کنید !ما طاقت اشکهای مادران را ،طاقت غذا نخوردن آنها را ،طاقت ذره ذره اب شدن شان را بیشتر از این نداریم.آنها به اندازه کافی به خاطر زندانی بودن فرزندان شان رنج می کشند ، دیگر بیشتر از این ،از آنها نخواهیم.
http://www.zhila.org/spip.php?article301
ارسال یک نظر