خبرنگاران سبز/ تفسير خبر در تاكسى:
"خوشگل مو شرابی، دوستت دارم حسابی . . ."
نواری در ضبط صوت گذاشته بود آقای خاکستری و با انگشتنانش روی فرمان تاکسی رنگ گرفته و زير لب هم میخواند:
" نگو که شراب نداری، خودت شراب نابی . . . "
جوانکی با ظاهر حزباللهی بر صندلی عقب نشسته بود و اعتراضکنان از آقای خاکستری خواست تا راديو پيام را بگيرد که موقع ظهر است و دعای فرج آقا امام زمان پخش میشود.
آقای خاکستری با اکراه و بدون اينکه راديو را بگيرد، ضبط صوت را خاموش کرد و سکوت عميقی در تاکسی حکم فرما شد.
جوان حزب اللهی که سنگينی نگاه ساير مسافرها آزارش ميداد با لحنی کتابی و طلبهای ادامه داد: "دعای فرج و آقا امام زمان است که اين مملکت را حفظ کرده. نشنيديد که اين آمريکا و استکبار جهانی چقدر تلاش میکنند تا حکومت عدل علی را تخريب کنند؟ نشنيديد که آقا فرمودند اين هجمههای فرهنگی را دشمن تدارک ديده است؟"
سکوت سنگينتر از قبل شد تا اينکه جوان به مقصد رسيد و خواست پياده شود و چون میدانست کرايه مسير ششصد تومان است يک اسکناس هزار تومانی داد و منتظر باقی پولش شد.
آقای خاکستری بدون آنکه به او نگاه کند گفت: "عزت زياد" و خواست که راه بيفتد.
جوان اعتراض کرد و آقای خاکستری ادامه داد: " مگه نمیگی اينجا مملکت امام زمونه؟ خوب اون بنده خدا هم که غايبه، پس مملکت صاحاب نداره. مام میگيم هزار. آره دايی! "
صدای جوان در ميان آهنگی که دوباره از تاکسی در حال دور شدن شنيده میشد، به گوش نرسيد.
" خوشگل مو شرابی، دوستت دارم حسا . . . "
"خوشگل مو شرابی، دوستت دارم حسابی . . ."
نواری در ضبط صوت گذاشته بود آقای خاکستری و با انگشتنانش روی فرمان تاکسی رنگ گرفته و زير لب هم میخواند:
" نگو که شراب نداری، خودت شراب نابی . . . "
جوانکی با ظاهر حزباللهی بر صندلی عقب نشسته بود و اعتراضکنان از آقای خاکستری خواست تا راديو پيام را بگيرد که موقع ظهر است و دعای فرج آقا امام زمان پخش میشود.
آقای خاکستری با اکراه و بدون اينکه راديو را بگيرد، ضبط صوت را خاموش کرد و سکوت عميقی در تاکسی حکم فرما شد.
جوان حزب اللهی که سنگينی نگاه ساير مسافرها آزارش ميداد با لحنی کتابی و طلبهای ادامه داد: "دعای فرج و آقا امام زمان است که اين مملکت را حفظ کرده. نشنيديد که اين آمريکا و استکبار جهانی چقدر تلاش میکنند تا حکومت عدل علی را تخريب کنند؟ نشنيديد که آقا فرمودند اين هجمههای فرهنگی را دشمن تدارک ديده است؟"
سکوت سنگينتر از قبل شد تا اينکه جوان به مقصد رسيد و خواست پياده شود و چون میدانست کرايه مسير ششصد تومان است يک اسکناس هزار تومانی داد و منتظر باقی پولش شد.
آقای خاکستری بدون آنکه به او نگاه کند گفت: "عزت زياد" و خواست که راه بيفتد.
جوان اعتراض کرد و آقای خاکستری ادامه داد: " مگه نمیگی اينجا مملکت امام زمونه؟ خوب اون بنده خدا هم که غايبه، پس مملکت صاحاب نداره. مام میگيم هزار. آره دايی! "
صدای جوان در ميان آهنگی که دوباره از تاکسی در حال دور شدن شنيده میشد، به گوش نرسيد.
" خوشگل مو شرابی، دوستت دارم حسا . . . "
میتوانید هر روز تفسير خبر در تاكسى را در خبرنگاران سبز پيگيرى کنید










3 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
خيلي خيلي ...
اومديد خبر بديد يا آموزش داستان نويسي راه انداختيد . مفتو بكش بالا
are tu taxi bazishun zer mizanan midunid ke maful yani chi ??? bad juri tazaahor mikonan
بسیجیا اینکارو می کنند تا یکی بشون توجه کنه
ارسال یک نظر