"اينهمه بگير و ببند و ايست و بازرسى راه انداختند ما فكر كرديم مىخواد بگه امام زمان ظهور كرده. پس هيچىنگفت كه!"
در مورد سخنان شب قبل محمود احمدى نژاد در تاكسى بحث بود و آقاى خاكستري راننده تاكسى آن جمله را گفت. مسافرى ادامه داد:
" اينا جو را مىسنجند. لابد احساس كردند كه هنوز جو آماده نيست. شما درست مىگى. آنهمه نيرويى كه ديروز در خيابان بود، آماده سازى براى حرفهاى مهمترى بود. چيزى در واقع نگفت"
مسافر ديگر كه اصلا به برنامه گوش نداده بود پرسيد: " اصلا چى گفت؟ منكه حالم به هم مىخوره. اصلا نگاه نمىكنم"
آقاى خاكسترى كه پاسخ داد، قسمت اول سخنش در بوق گم شد و تنها "شعر" آن را مسافران شنيدند!
مسافر اولى در ادامه واژه آقاى خاكسترىگفت: " گفت تو دنيا دو تا قدرت هست. ايران و آمريكا. تازه از پنج سال ديگه، ما اوليم!" و بعد با صداى بلند خنديد.
مسافرى كه نشنيده بود با تعجب گفت: " ياد دروازه هاى تمدن شاه به خير"
آنكه توضيح مىداد در ادامه گفت:" در مورد يارانه ها هم گفت مثل آمپول مىمونه. تا بفهمى تموم شده. بعد هم گفت پول را بهتون مىديم اما جون مادرتون خرج نكنين. نرين مبل و تخت و رخت بخرين. مردك فكر كرده با چل پنجاه تومن مىشه چيزى خريد. بالشت ههم بهت نمىدهند."
آقاى مسنى كه بر صندلى جلو نشسته بود ادامه داد:" من زمان شاه يك كارمند ساده بودم و سه هزار تومان حقوق مىگرفتم. هر سال حدود اسفند ماه، يك تغيير دكوراسيون در خانه مىداديم. مبلى، ميزى، نقاشى كامل خانه و چيزهاى ديگر. الان چند سال است كه داريم پس انداز مىكنيم تا بلكه بتوانيم روكش مبلهاى بيست سال پيشمان را عوض كنيم. مرد حسابى با اين پول يارانه ، مبل كه سهل است، رو ميزى هم نمىتوانيم بخريم"
بحث ادامه داشت و مسافران متعددى سوار و پياده مىشدند و به اتفاق بر يك چيز توافق داشتند و آن اينكه، احمدىنژاد قرار بوده حرفهاى مهمترى بزند و احتمالا ترسيده است.
در مورد سخنان شب قبل محمود احمدى نژاد در تاكسى بحث بود و آقاى خاكستري راننده تاكسى آن جمله را گفت. مسافرى ادامه داد:
" اينا جو را مىسنجند. لابد احساس كردند كه هنوز جو آماده نيست. شما درست مىگى. آنهمه نيرويى كه ديروز در خيابان بود، آماده سازى براى حرفهاى مهمترى بود. چيزى در واقع نگفت"
مسافر ديگر كه اصلا به برنامه گوش نداده بود پرسيد: " اصلا چى گفت؟ منكه حالم به هم مىخوره. اصلا نگاه نمىكنم"
آقاى خاكسترى كه پاسخ داد، قسمت اول سخنش در بوق گم شد و تنها "شعر" آن را مسافران شنيدند!
مسافر اولى در ادامه واژه آقاى خاكسترىگفت: " گفت تو دنيا دو تا قدرت هست. ايران و آمريكا. تازه از پنج سال ديگه، ما اوليم!" و بعد با صداى بلند خنديد.
مسافرى كه نشنيده بود با تعجب گفت: " ياد دروازه هاى تمدن شاه به خير"
آنكه توضيح مىداد در ادامه گفت:" در مورد يارانه ها هم گفت مثل آمپول مىمونه. تا بفهمى تموم شده. بعد هم گفت پول را بهتون مىديم اما جون مادرتون خرج نكنين. نرين مبل و تخت و رخت بخرين. مردك فكر كرده با چل پنجاه تومن مىشه چيزى خريد. بالشت ههم بهت نمىدهند."
آقاى مسنى كه بر صندلى جلو نشسته بود ادامه داد:" من زمان شاه يك كارمند ساده بودم و سه هزار تومان حقوق مىگرفتم. هر سال حدود اسفند ماه، يك تغيير دكوراسيون در خانه مىداديم. مبلى، ميزى، نقاشى كامل خانه و چيزهاى ديگر. الان چند سال است كه داريم پس انداز مىكنيم تا بلكه بتوانيم روكش مبلهاى بيست سال پيشمان را عوض كنيم. مرد حسابى با اين پول يارانه ، مبل كه سهل است، رو ميزى هم نمىتوانيم بخريم"
بحث ادامه داشت و مسافران متعددى سوار و پياده مىشدند و به اتفاق بر يك چيز توافق داشتند و آن اينكه، احمدىنژاد قرار بوده حرفهاى مهمترى بزند و احتمالا ترسيده است.
3 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
درسته ... همینه ...
چی بگم والا
مردک دروغگو
تازه خیلی از مردم فکر میکنن که 40-50 تومن بهشون میدن
نمیدونن که ماهیانه 16-17 تومن گیرشون میاد و این 81 هزار تومن (که مال 5 ماهه نه 2 ماه) الکیه و میخان صدای مردمو بخوابونن
در هر حال با اجرای این طرح وضعمون از الان هم بدتر میشه
خواهش میکنم یک قسمت پیوند نیز برای دیگر دوستان سبزتون قرار بدین
ارسال یک نظر