۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

مصباح یزدی: احمدی‌نژاد مسخر شده است

بنده اين جور چيزها را بلد نيستم، ولی می‌دانستم که در اين قضيه، چيزی غيرطبيعی وجود دارد. ديديم که اين شخص مسئله‌دار، اين آقا را مسخّر کرده و او توی مشتش هست. البته قرائن فراوانند و خود شما بيشتر از ما اطلاع داريد که حتی تأثير نگاه و برخورد و آثار طلسمات و چيزهايی از اين قبيل در کار است.
خبرنگاران سبز/سیاست:
محمدتقی مصباح یزدی که به عنوان پدر معنوی جریان احمدی‌نژاد شناخته می‌شود، سخنانی خطاب به اعضای حزب موتلفه گفته که هفته‌نامه شما بخش‌هایی از آن را منعکس کرده است. این سخنان از آنجا که حاوی انتقادات تند و بی‌سابقه خطاب به احمدی‌نژاد است اهمیت فراوانی یافته است. آنچه در پی می‌آید گزیده‌ای از این سخنان است.

* تأييدات مقام معظم رهبری و تعبيراتی که ايشان در باره اين دولت به کار بردند، در تاريخ می‌ماند. ايشان فرمودند از اول مشروطيت تا به حال چنين دولتی سر کار نيامده است و تعبير بسيار بلندی است. بالاخره کارهای عظيمی انجام شدند که دوست و دشمن به آنها اعتراف دارند، ولی فراموش نکنيم که اينها هيچ‌کدام دليل مطلق بودن يک فرد نمی‌شوند و ممکن است او هم اشتباه کند.

*بعد که نقطه ضعف‌هايی در بعد فکری و ارزشی ظاهر شدند، قضاوت‌های مختلفی اظهار گرديدند. بعضی‌ها گفتند اين فرد اصلاً از اول منحرف بود و اينها همه کلک و اين شعارها را برای فريب مردم بود. کسان ديگری در نقطه مقابل گفتند همين الان هم دارد راست می‌گويد و اشتباه نمی‌کند. قضاوت‌های ديگری هم بينابين بود، ولی کم‌کم چيزهايی ظاهر شدند که اصلاً قابل توجيه نيستند و هيچ منطقی آنها را تأييد نمی‌کند. نه برهان عقلی تأييد می‌کند، نه دليل شرعی و نه اقتصادی و نه کار سياسی است.

* اينکه آدم جوری رفتار کند که نزديک‌ترين دوستان و صميمی‌ترين همکارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توی روی او بايستند، اين رفتار برای يک سياستمدار در هيچ منطقی پذيرفته نيست. سياستمداران، دشمنان صريحشان را هم يک‌جوری نگه می‌دارند که روزگاری از آنها استفاده کنند. آن وقت انسان با صميمی‌ترين دوستانش طوری برخورد کند که انگار دارد با دشمنانش برخورد می‌کند، آن هم با رفتارهای سبکی که در عزل بعضی از وزرا شد. آن وقت اين سئوال مطرح شد که اين رفتارها اصولاً چگونه با منش اين شخص سازگارند؟ بهره هوشی اين شخص به تصديق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شيفته يک شخص عادی می‌شود؟ آن هم شيفتگی‌ای که چنين حرکات نامعقولی از او سر بزند! يک وقتی به برخی از دوستان نزديکم گفتم که بيش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است! اين وضعيت ابداً طبيعی نيست.

*هيچ آدم عاقلی چنين کارهائی نمی‌کند، مگر آنکه اختيار از او سلب شده باشد. اين کارها هيچ توجيهی ندارند. يک وقت کسی اشتباهی می‌کند، آن وقت هرچه او اشتباه می‌کند، اين فرد می‌آيد و توجيه می‌کند! کسی که ده تا دوست دارد، ۹ تا دوستش را می‌گذارد کنار و کارهای دهمی را توجيه می‌کند! آيا اين يک کار عاقلانه است که انسان دائماً به آن ۹نفر اعتراض کند و حتی يک بار هم به آن دهمی اعتراض نکند؟ چطور همه اشتباه می‌کنند و کنار زده می‌شوند، اما اين يکی می‌شود مطلق و هرچه می‌گويد درست است؟

*بعد روی کارها و حرف‌های شخص جنجال‌آفرين حساس شديم، ديديم خيلی حرف‌های بوداری است و اصلاً حرف‌های ساده‌ای نيست. بنده روز به‌ روز احساس کردم که خطر بسيار عظيمی در اين جريان، نهفته است و تلاش زيادی در اين راه شده. عقلم نمی‌رسيد که آيا هيپنوتيزم است، سحر است، ارتباط با مرتاضين است؟ بنده اين جور چيزها را بلد نيستم، ولی می‌دانستم که در اين قضيه، چيزی غيرطبيعی وجود دارد. ديديم که اين شخص مسئله‌دار، اين آقا را مسخّر کرده و او توی مشتش هست. البته قرائن فراوانند و خود شما بيشتر از ما اطلاع داريد که حتی تأثير نگاه و برخورد و آثار طلسمات و چيزهايی از اين قبيل در کار است. البته اينها همه مسموعات هستند و بنده به چشم خودم نديده‌ام.

*گاهی حرف‌هايی از اين قبيل شنيدم که الان آقا امام‌ زمان(عج) خودشان دارند جامعه را اداره می‌کنند! اين حرف ممکن است برای متدينين و علاقمندان به آقا امام زمان(عج) خوشايند باشد که يعنی آقا خيلی به جامعه ما عنايت دارند و برکاتشان، بيشتر شامل جامعه ما می‌شود، اما وقتی انسان به اين سخن فکر می‌کند و به نتايج احتمالی که از اين حرف گرفته می‌شود، قضيه به اين شکل در می‌آيد که وقتی خود آقا دارند کشور را اداره می‌کنند، نيازی به واسطه نداريم. حرف خيلی زيبا و کشش‌داری است و معنايش اين می‌شود که الحمدلله جامعه ما به جايی رسيده است که خود آقا امام زمان(عج) دارند آن را اداره می‌کنند و لذا احتياج به واسطه نداريم و نايب نمی‌خواهيم!

*حالا شما ببينيد با چه منطق و کتاب و بحث و استدلالی، سخنی بيان می شود که اگر در ذهن مردم جا بيفتد، پيامدهای عظيمی دارد. اصلاً چه کسی جرئت داشت و می‌توانست چنين حرفی را در جامعه مطرح کند و جا بيندازد که شما احتياج به ولی فقيه نداريد. وقتی خود امام زمان(عج) دارند مديريت می‌کنند، نايب به چه کار می‌آيد؟

*اگر قضيه به همين شکل پيش برود و قدرت و رياست هم دست چنين فردی بيفتد، بودجه مملکت هم در اختيارش قرار بگيرد و به احتمال ۹۹% کمک‌های خارجی هم به آن ضميمه شود، ببينيد چه بساطی در کشور راه می‌افتد و چگونه در ميان جوانان جا می‌افتد که کسی در مملکت سر کار است، بالاتر از ولی‌فقيه است و اصلاً خودش با امام زمان(عج) ارتباط دارد. البته اين احتمال، يک در ميليون است، ولی وقتی محتمل قوی است، بايد به احتمال ضعيف هم بها داد که يک روز صبح بلند نشويم و ببينيم که سيد علی‌محمد باب ديگری به دست خود ما و به بهای خون شهدای ما سر کار آمده است!
*حالا اگر يک کسی رياست داشته باشد، پول هم در اختيارش باشد و سوابقی را هم که ايشان دارد، داشته باشد، هيچ بعيد نيست که روزی بيايد و بگويد من هرچه دارم از اين آدم دارم و همه خدمات من به حساب اوست که از پشت پرده، مملکت را اداره می‌کرد و با امام زمان(عج) هم ارتباط داشت! اين همه خون‌های شهدا، صدها هزار شهيد، اين همه مقاومت در برابر دشمنان اسلام، آخرش ميوه‌اش اين شود که سيد علی‌محمد باب جديدی در کشور پيدا شود! البته عرض کردم فرض کنيد اين احتمال يک در ميليون باشد، اما محتمل آن سنگين است.

* حالا مقام رسمی کشور، به عنوان بزرگ‌ترين استراتژيست عالم ـ‌گاهی اوقات با اين اوصاف از ايشان تعريف می‌کنند که او بزرگ‌ترين استراتژيست دنياست‌ـ مطرح می‌کند که ديگر دوران تعريف از اسلام و شعارهای اسلامی گذشته است! و همه اديان عالم يکسانند، يعنی پلوراليسمی که ما می‌خواهيم سايه‌اش را با تير بزنيم، ايشان دارد عينيت آن را با تمام قدرتش ترويج می‌کند! بعد کم‌کم شعارهای اسلامی کمرنگ می‌شوند و به‌جای امام، انسان کامل مطرح می‌شود، ارزش‌های اسلامی جای خود را به ارزش‌های انسانی می‌دهند و اسلامی می‌شود ايرانی. اين جريان ساده‌ای نيست. يک بار بود، يک کلمه بود، يک جا گفته شده بود، می‌گفتيم يک چيزی از دهانش پريده، اما وقتی اصرار و بعد هم دفاع می‌کند که ايشان فرد شفافی است و آن هم نه يک بار، بلکه چندين و چند بار، ديگر نمی‌شود گفت تصادفی است.

*باب ديگر ارتباط با برخی از مقامات خارجی است که برای مقامات رسمی کشور هم به‌آسانی فراهم نمی‌شود. البته بنده در هيچ‌يک از جلسات آنها حضور نداشته‌ام، ولی قرائن زيادی وجود دارند که ايشان سفرهای متعددی به کشورهای خارجی، اعم از شرق و غرب داشته و با بالاترين شخصيت‌های آن کشورها ملاقات کرده و اخبارش هم در هيچ‌ جا منعکس نشده است .

*بعضی از شخصيت‌هايی که مسئولين سطح بالای کشور هم هستند، می‌گفتند ملاقات با آن افراد برای ما ميسر نيست، ولی او به‌راحتی از تهران پرواز می‌کند و به لندن می‌رود و با فلان شخص ملاقات می‌کند. يا فرض کنيد، از نخست‌وزير هندوستان، وقت می‌گيرد و به ملاقات او می‌رود.

*کار به جائی می‌رسد که رئيس‌جمهور، وزير امور خارجه را کنار می‌گذارد و رسماً می‌گويد که سياست امور خارجه مرا بايد ايشان اداره کند و ايشان نماينده مخصوص من است. چنين چيزی در دنيا سابقه ندارد، آن هم در دولت ولايتمدار و تابع ولی‌فقيه و با تأکيد مقام معظم رهبری که در امور خارجی، موازی کاری نکنيد، ولی می‌‌بينيم که امثال اين مسائل همچنان ادامه دارد.

*بعد هم مسائل اقتصادی و بذل و بخشش‌های بی‌حساب و کتاب و چيزهايی که دولت نهم اساساً برای مبارزه با آنها سر کار آمد. مردم به خاطر اين شعارها بود که به دولت نهم رأی دادند و حالا اينها دارند همان فسادها را به دست ديگری و با يک چک سفيد که هرچه ايشان بفرمايند، اجرا می‌شود، انجام می‌دهند.

*حساسيت بنده فقط روی بعد فکری قضيه است، اما اينها هم موضوعات مهمی هستند. وقتی همه اينها را کنار هم قرار می‌دهيم، دورنمای تاريکی ترسيم می‌شود. البته احتمال اينکه چنين چيزی واقع شود، بسيار ضعيف است. مردم ما الحمدلله هوشيارند، تدبير مقام معظم رهبری، الحمدلله هميشه کارساز بوده است، ولی اينها مانع نمی‌شود که ما وظيفه‌مان را انجام ندهيم.

* از بنده نقل شده و برخی هم کتباً يا شفاهاً به بنده مراجعه می‌کنند و می‌پرسند که شما به چه دليل نسبت‌هائی از قبيل فراماسونری را به طرف می‌دهيد؟ می‌گوييم ما علم غيبی نداريم. قرائنی هستند که ايجاب می‌کنند احتياط کنيم. نسبت قطعی هم به کسی نمی‌دهيم، اما چون اين احتمال وجود دارد، بايد حواسمان را جمع کنيم.

*هر خطری که در تاريخ اتفاق افتاده، اول از همين چيزها شروع شده است. ما ده بار به وسيله اين فتنه‌ها گزيده شده‌ايم. سعی کنيم برای بار يازدهم گول نخوريم. ان‌شاءالله که ما بد می‌فهميم؛ اما در احتياط ضرر نمی‌کنيم. در کشور، قحطی آدم که نشده است. چرا بايد همه چيز در اختيار يک نفر قرار بگيرد؟

*کدام منطق سياسی ايجاب می‌کند که ايشان در برابر حکم رهبری‌ که اين‌قدر از او حمايت کردند، بايستد و ايشان، همه علما و مراجع و همه متدينينی را که تابع مراجع، مخصوصاً تابع مقام معظم رهبری و عاشق ايشان هستند، از خود ناراضی کند؟ تمام همکاران نزديک خود، حتی برادر خود را ناراضی کند، آن هم به خيال اينکه فردی در کنارش هست که فوق‌العاده است؟ کدام منطق عقلی اين را قبول می‌کند؟ اينها شاهد بر اين است که اين جريان، عادی نيست. اينها بيماری است. اگر کسی راهش را بلد است، بايد بيماری را علاج کرد و بيمار را نجات داد، والا بايد تلاش کرد که خطر اين جريان گسترش پيدا نکند.



0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:

ارسال یک نظر

به جای «فینگلیش» نوشتن لطفا متن لاتین خود را در اینجا تبدیل به متن فارسی کنید و سپس آن را در جعبه نظرات قرار دهید و بفرستید. با سپاس.
 
باز طراحی کامل و کلیه‌ی حقوق:خبرنگاران سبز [تبدیل قالب:] Deluxe Templates --- [طراحی اولیه:] Masterplan --- [بهینه و فارسی شده:] مجتبی ستوده