رشد کردن و مقام و منصب گرفتن افراد جنايتکار و معلوم الحالی مانند احمدی نژاد، نقدی، طائب، سالک، رادان، احمدی مقدم، مرتضوی، شريعتمداری، کردان، رحيمی و … بيانگر «نخبه ستيزی» خامنهای است. از ديدگاه او حضور اين افراد در عرصه عمومی جامعه، بهترين ابزار برای سرکوبی مخالفتها و کنترل نظام سياسی است و نخبگان تا سرسپردگیاشان را اثبات نکنند، در نظام سياسی جايی ندارند.
خبرنگاران سبز/ سیاست/ از وبلاگها:جدال لفظی ميان «اسفنديار رحيم مشايی» از يک سو و «حسين شريعتمداری» و سردار «فيروزآبادی» از سوی ديگر، بيانگر هيچ «تضاد ريشهای و اساسی» نيست. بديهی ترين دليل برای اين مدعا، اين است که هيچ يک از اين افراد ريشه و اساس شناخته شده و قابل اعتنايی ندارند.
رحيم مشايی فردی بی مايه است که با ترکيب مدعاهای بی اساس «آخرالزمانی» با «پوزيتيويسم سطحی» (نسبی انديشی و تظاهر به تسامح) به اضافه «بلاهت ذاتی»اش، در تلاش است از ميان ناراضيان از حاکميت مطلقه روحانيت يارگيری کند. حسين شريعتمداری، نماد بی اخلاقی در سطح ملی است و «سردار فيروزآبادی» سرلشکری قرارگاه نشين و بدون سابقه حضور در جبهه است که در دو سال اخير به يمن آجودانی خامنهای و نيز برجستگیهای ظاهریاش، شهرتی به هم زده است. در شرايطی که نخبگان سياسی، مذهبی، فرهنگی و حتی هنری با سکوت معنادار يا فرياد شجاعانه مخالفت خود را با شرايط موجود اعلام کردهاند، دعوای زرگری چنين کوتولههايی در حکم سيرک بی مايهای است که توسط بيت رهبری با اهدافی خاص طراحی و تقويت میشود. مهم ترين هدف از برپاداشتن اين سيرک، «انحراف افکار عمومی از آشکار شدن بحران اخلاقی در بيت رهبری» است.
واقعيت اين است که خامنهای، پس از کودتای ۲۲ خرداد، با زدن انگ «بی بصيرتی» به نخبگان جامعه و همچنين به واسطه چنگ و دندان نشان دادن «شعبان بی مخ های مزد بگير» که در کسوت «چماق به دست»، «مداح» و «منبری های بی سواد» ظاهر شدند، تلاش کرد نخبگان از راه به در رفته را به راه بياورد و از آنها بيعت بردگی و بندگی بگيرد ولی مشروعيت نظام آن چنان با شدت رو به کاهش است که نخبگان واقعی، آويختن از قايق شکسته خامنهای را خودکشی میدانند و تاکنون حتی يک مرجع تقليد ناراضی، يک شخصيت سياسی منتقد، يک هنرمند عاصی، يک زندانی شکنجه شده و حتی يک فرد عادی اين جامعه، درسهای بصيرت خامنهای و آخوندهای درباری را جدی نگرفته است!
نکته بسيار مهم و در خور اعتنا اين است که «تداوم شرايط نارضايتی نخبگان و آحاد مردم» وابسته به هيچ متغير دستکاری شده در فضای سياسی جامعه ايران نيست. به راستی وقتی بيشتر فعالان جنبش در زندان و تبعيد به سر میبرند، رسانههای منتقد وجود ندارند، صدای رهبران جنبش سبز به گوش آحاد مردم نمیرسد، تهديدهای چکمه پوشان عليه مردم رو به گسترش است، به هيچ گونه تجمعی (حتی مراسم ختم اسماعيل ططری ، نماينده سابق کرمانشاه) مجوز داده نمیشود و … در چنين شرايطی «چرا فضای تنفر و بيزاری از خامنه ای و بيت رهبری همچنان در حال گسترش و نفوذ به اعماق جامعه است»؟! حال آنکه بايد به عکس، اوضاع به پيش از خرداد ۸۸ بازگردد يا دست کم شرايط راديکال تر نشود و ثابت بماند.
پاسخ را نه فقط در «متغيرهای سياسی»، بلکه ريشه اضمحلال تدريجی بيت رهبری و شخص خامنهای را بايد در آشکار شدن ابعاد «نيهليسم ويرانگر»ی دانست که وی و اذنابش به آن سرسپردهاند! اين نيهليسم ويرانگر که در قالب «دين حکومتی» عرضه می شود همان «فرقه خطرناک»ی است که ميرحسين موسوی و کروبی، ماهها قبل نسبت به اعلام موجوديت آن هشدار دادند و به کوتولههايی مانند احمدی نژاد يا مشايی محدود نمیگردد و ريشههای اين فساد مسری را بايد در بيت رهبری و شخص علی خامنهای جست.
در مرام اينان، «حفظ حکومت به هر وسيلهای مجاز است»، «تجاوز به جسم مخالفان، آبروی آنها و اموالشان مباح است»، «دروغگويی، رياکاری، تملق گويی و تملق پذيری هنجارهايی بديهیاند»، «خشونت آزاد و خون مخالفان به هدر است»، « قدارهکشهای بیرحم، مداحان بیسواد و فتنهگر، آخوندهای مکتب نديده و درس نخوانده و بازجوهای وحشی و متوهم، ارکان اصلی حاکميت اين فرقهاند و در مقابل نخبگان منکوب و منزویاند»، «شکنجه و بدرفتاری در زندان، ابزار تغيير رفتار است»، «بيت المال معنايی ندارد و ولی فقيه و اتباعش حق هرگونه تصرفی در اموال عمومی و خصوصی را دارند»، «پذيرش سلطه بيگانه در شرايط مقتضی ضروری است» و …
چند پرسش اساسی و نيز ذکر سوابق تاريخی، گويای اعتقاد راسخ علی خامنهای به حاکميت اين «نيهيليسم ويرانگر» و چنين فرقه شومی است:
- خامنهای و اذنابش ، پس از طرح اتهام «تجاوز جنسی به بازداشت شدگان»، تاکنون کلامی در مذمت اصل اين جريان به زبان نياورده اند. اين بيانگر اين واقعيت است که اين تجاوزات شيوهای سنجيده شده و متداول بوده و هست و جنبه فردی ندارد.عدم پیگيری مدارک کروبی و نيز بيدادگاه متهمان جنايات کهريزک، اين نظر را تاييد می کند.
- به رغم برجسته شدن صفت «دروغگويی» احمدی نژاد و کابينهاش ، خامنهای تاکنون دست حمايتش را از پشت اين دولت بیاخلاق برنداشته است. چنين حمايتی از سوی فردی که مدعی مرجعيت است، هيچ توجيه اخلاقی ندارد.
- خامنهای به هيچ نامهای با موضوع شکايت از بدرفتاری بازجوها و اعمال شکنجه، پاسخ نداده است. تاکنون هيچ مقام ارشد يا سطح پايينی را به اين دليل، حتی توبيخ نکرده است. اين بی تفاوتی در طول اين سالها، چه معنايی جز تاييد اين گونه رفتارها می تواند داشته باشد؟
- خامنهای پيش از همه مقامات اجرايی و دست اندرکاران انتخابات، يک تنه در مقابل «مدعيان تقلب» ايستاد و با ضرس قاطع از سلامت انتخابات سخن گفت و حتی پيش از بازشماری آرا، چنين فتوا داد که: «بی ترديد نتايج تغييری نخواهد کرد!» سرکوب مردم پس از انتخابات نيز با دستور او صورت گرفت. دليل اين مدعا سخنرانی تاريخی او در نماز جمعه ۲۹ خرداد و صدور فتوای سرکوب مخالفان است.
- خامنهای پس از انتصاب به رهبری ، در جذب مداحان تلاش وافری نمود. اين مداحان و نيز واعظان بی سواد ، او را دارای «معصوميت اکتسابی»، «منتخب خداوند و امام زمان»، «واسطه فيض الهی»، «مرجع و ملجا کل مسلمين جهان»، «حکيم بی نظير و فرزانه»، «فوق همه مراجع تقليد»، «زبردست در شعر و هنر»، «طرف عنايت خاصه امام خمينی» و ده ها صفت ديگر دانستهاند و می دانند. حال آنکه همطرازان خامنهای و خود او به خوبی میدانند که از ميان اين صفات، تنها صفتی که به او میچسبد، حضور در محافل ادبی درجه دو و سه است و ديگر هيچ! اما جالب آنکه خامنهای از شنيدن اين تملقگويی ها حظی وافر میبرد و بر خلاف سنت اسلامی، تا به حال به صورت هيچ مداح چاپلوسی خاک نپاشيده است.
- نامه نگاری خامنه ای برای توقف پی گيری مفاسد مالی «محمدرضا رحيمی» معاون اجرايی احمدی نژاد، با هيچ مصلحت انديشی توجيه نمیشود. هنگامی که فردی اصولگرا مانند زاکانی در مجلس، از فساد مالی رحيمی سخن می گويد، ديگر چه جای انکار و نامه نگاری است؟ جز آنکه فرض کنيم از ديد بيت رهبری، رحيمی هيچ هنجاری را زيرپا نگذاشته است!
- رشد کردن و مقام و منصب گرفتن افراد جنايتکار و معلوم الحالی مانند احمدی نژاد، نقدی، طائب، سالک، رادان، احمدی مقدم، مرتضوی، شريعتمداری، کردان، رحيمی و … بيانگر «نخبه ستيزی» خامنهای است. از ديدگاه او حضور اين افراد در عرصه عمومی جامعه، بهترين ابزار برای سرکوبی مخالفتها و کنترل نظام سياسی است و نخبگان تا سرسپردگیاشان را اثبات نکنند، در نظام سياسی جايی ندارند.
اين فهرست را همچنان میتوان ادامه داد. اما در اين جا به مدعای نخست باز می گرديم که : «تداوم کاهش مشروعيت خامنه ای و بيت رهبری» فقط ناشی از متغيرهای سياسی نيست بلکه او به «شکست اخلاقی انکار ناپذيری» گرفتار آمده است به گونهای که نخبگان جامعه، به دليل نگرانی از فرو رفتن در اين منجلاب، آشکارا از وی و اذنابش اعلام بيزاری میکنند و اين روند درحال سرايت به تمامی لايه های اجتماعی است.
- به رغم برجسته شدن صفت «دروغگويی» احمدی نژاد و کابينهاش ، خامنهای تاکنون دست حمايتش را از پشت اين دولت بیاخلاق برنداشته است. چنين حمايتی از سوی فردی که مدعی مرجعيت است، هيچ توجيه اخلاقی ندارد.
- خامنهای به هيچ نامهای با موضوع شکايت از بدرفتاری بازجوها و اعمال شکنجه، پاسخ نداده است. تاکنون هيچ مقام ارشد يا سطح پايينی را به اين دليل، حتی توبيخ نکرده است. اين بی تفاوتی در طول اين سالها، چه معنايی جز تاييد اين گونه رفتارها می تواند داشته باشد؟
- خامنهای پيش از همه مقامات اجرايی و دست اندرکاران انتخابات، يک تنه در مقابل «مدعيان تقلب» ايستاد و با ضرس قاطع از سلامت انتخابات سخن گفت و حتی پيش از بازشماری آرا، چنين فتوا داد که: «بی ترديد نتايج تغييری نخواهد کرد!» سرکوب مردم پس از انتخابات نيز با دستور او صورت گرفت. دليل اين مدعا سخنرانی تاريخی او در نماز جمعه ۲۹ خرداد و صدور فتوای سرکوب مخالفان است.
- خامنهای پس از انتصاب به رهبری ، در جذب مداحان تلاش وافری نمود. اين مداحان و نيز واعظان بی سواد ، او را دارای «معصوميت اکتسابی»، «منتخب خداوند و امام زمان»، «واسطه فيض الهی»، «مرجع و ملجا کل مسلمين جهان»، «حکيم بی نظير و فرزانه»، «فوق همه مراجع تقليد»، «زبردست در شعر و هنر»، «طرف عنايت خاصه امام خمينی» و ده ها صفت ديگر دانستهاند و می دانند. حال آنکه همطرازان خامنهای و خود او به خوبی میدانند که از ميان اين صفات، تنها صفتی که به او میچسبد، حضور در محافل ادبی درجه دو و سه است و ديگر هيچ! اما جالب آنکه خامنهای از شنيدن اين تملقگويی ها حظی وافر میبرد و بر خلاف سنت اسلامی، تا به حال به صورت هيچ مداح چاپلوسی خاک نپاشيده است.
- نامه نگاری خامنه ای برای توقف پی گيری مفاسد مالی «محمدرضا رحيمی» معاون اجرايی احمدی نژاد، با هيچ مصلحت انديشی توجيه نمیشود. هنگامی که فردی اصولگرا مانند زاکانی در مجلس، از فساد مالی رحيمی سخن می گويد، ديگر چه جای انکار و نامه نگاری است؟ جز آنکه فرض کنيم از ديد بيت رهبری، رحيمی هيچ هنجاری را زيرپا نگذاشته است!
- رشد کردن و مقام و منصب گرفتن افراد جنايتکار و معلوم الحالی مانند احمدی نژاد، نقدی، طائب، سالک، رادان، احمدی مقدم، مرتضوی، شريعتمداری، کردان، رحيمی و … بيانگر «نخبه ستيزی» خامنهای است. از ديدگاه او حضور اين افراد در عرصه عمومی جامعه، بهترين ابزار برای سرکوبی مخالفتها و کنترل نظام سياسی است و نخبگان تا سرسپردگیاشان را اثبات نکنند، در نظام سياسی جايی ندارند.
اين فهرست را همچنان میتوان ادامه داد. اما در اين جا به مدعای نخست باز می گرديم که : «تداوم کاهش مشروعيت خامنه ای و بيت رهبری» فقط ناشی از متغيرهای سياسی نيست بلکه او به «شکست اخلاقی انکار ناپذيری» گرفتار آمده است به گونهای که نخبگان جامعه، به دليل نگرانی از فرو رفتن در اين منجلاب، آشکارا از وی و اذنابش اعلام بيزاری میکنند و اين روند درحال سرايت به تمامی لايه های اجتماعی است.
بنابراين، معرکه گيریهای مشايی، شريعتمداری و فيروز آبادی و مانند ايشان، فاقد هرگونه اصالت و تاثيری است و صرفا تلاشی است برای شنيده نشدن درهم شکستن ارکان مشروعيت خامنهای و بيت رهبری! از اين رو بايد هشيار بود و در ميانه اين جنگ زرگری، همچنان عبای لای درمانده آقا را در چنگ نگه داشت و بايد آگاه بود که شاه کليد تغييرات اساسی در ايران، افشای ماهيت اين فرقه خطرناک و جراحی و جدا کردن آن از پيکر رنجور ايران است.
(+)









1 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
- سلمونیها بیکار که میشوند ، سر یکدیگر را میتراشند !
خرجشان ته کشیده است ؛ در تلاشند طراوت حکومت الهی بر روی زمین را با مجادلههای دموقراتیغشان تازه جیا بخشند . صرف وقت در این مقوله هوده نیست .
ارسال یک نظر