۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

موسوی: رهبری شایسته برای امروز و فردای ایران

مواضع موسوی درباره "دفاع از حقوق افراد صرفنظر از ايدئولوژی"، دفاع از حقوق اقوام ايرانی با حفظ تماميت ارضی ايران" دفاع از حقوق مزد بگيران و عدالت اجتماعی" در کنار دفاع جانانه از آزادی و بويژه ايجاد نقطه تعادلی ميان دو سر محافظه کار و راديکال جنبش سبز در يک حرکت بسيار گسترده و متنوع ، کارنامه تحسين انگيزی را پيش روی همه آزاديخواهان ايران گذاشته است.
خبرنگاران سبز / رهبران سبز:
محسن حیدریان
بی گمان مهمترين دستاورد جنبش سبز شکل گيری، قوام و استمرار يک رهبری آزاديخواه و با پشتوانه اعتماد گسترده مردمی است. اين ويژگی جنبش سبز را از يک حرکت صرفا اعتراضی، خودجوش و يا يک برآمد لحظه ای و بی آينده متمايز می کند. اما شکل گيری يک رهبری باورپذير سه گانه ، با حضور نظريه پردازانه و فرهيخته خاتمی، نقش چالشگرانه کروبی ، تيزهوشی و مديريت کلان نگر موسوی اهميتی به مراتب فراتر از تاکتيک های مبارزاتی دارد. در کشورما با نظام سياسیِ استبداد زدۀ هزارساله، بدون شکل گيری و استمرار يک رهبری آزاديخواه و آزاد منش و حضور زنده و تماس نزديک آن با مردم، نيروی جنبش به تنگنای مبارزه بی چشم انداز فرو می غلطد و به هرز می رود و در نهايت به شکست و درهم ريزی جنبش می انجامد. کشورما برای فتح قله رفيع آزادی های مدنی ودستيابی به دمکراسی پايدار، علاوه بر آگاهی و خودباوری شهروندان به رهبران دموکرات منش و پايبند به آزادی دگرانديش هم نياز حياتی دارد.

 تحول ذهنی و رشد چشمگير جامعه سياسی کثرت گرای ايران برای نخستين بار در تاريخ معاصر، راه ظهور رهبران فرهمند و ابرمرد را که توده های بی شکل را با يک کلام شورانگيز بسيج کند، بسته است. اکثريت بزرگ مردم ايران آنقدر از جباريت فاصله گرفته اند که ديگر به فرمان هيچ رهبر نابخرد و مستبدی، حتی از نوع ناسيوناليستی و مدرن آن در کسوت "مکتب ايرانی" گردن نمی گذارند. اما اين واقعيت هرگز نبايد به معنای تقليل نقش کليدی رهبری، به معنای امروزی آن تلقی شود. رهبری سياسی در شرايط پيچيده ايران کنونی، نقش و کارکردی جايگزين ناپذير دارد. مراد از رهبری مدرن بازيگرانی انی که توان و شايستگی کلام گذاشتن بر خواستهای جنبش، زير سوال بردن مرزهای خودی و غير خودی، ارايه راه حل های مشخص، فرمولبندی کردن خواستهای شهروندان به زبانی ساده و روشن، انسجام و پايداری استراتژيک، هنر رهبری در بحران و زير فشارهای خرد کننده را بنا به خصوصيات فردی و تجارب سياسی کسب کرده اند. افزون بر اينها در شرايط ايران، رهبری در کوره آزمونهای سخت، در توانمندی با رويايی با وحشت‌زدگی و تزلزل اطرافيان، توانايی اداره اختلافات، واکنش به موقع و سنجيده، در گذر از تونل تنگ و دلهره آور شکل و قوام می گيرد.

بدون اين توانايی ها و خصوصيات فردی و رفتاری هيچ بازيگر سياسی قادر به کسب اعتماد مردم در شرايط کنونی ايران را ندارد. درست همين قابليت هاست که خواسته يا نا خواسته ميرحسين موسوی و دو همراه ديگر او را به رهبران پرنفوذ اما واقع بين مسالمت جو جنبش سبز تبديل کرده است.

بنظرم نقش ميرحسين موسوی در گذر از گردبادهای تند چهارده ماه اخير، اهميتی کم نظير دارد. مواضع و رفتار موسوی نه تنها تمام تلاش دستگاه تبليغاتی رژيم را بی اثر کرد، بلکه توجيه و انسجام طرفداران حاکميت را نيز در عمل نا ممکن ساخت. او در زير انواع فشارها و دستگيری بيشتر دوستان و مشاورانش، هرگز دچار چرخش های لحظه ای و تصادفی نشد. زيرا رفتار او از يک فکر و ايده روشن و منسجم بر ميايد. رفتار و مواضع او تا کنون بيشترين همگرايی در ميان طيف اصلاح طلبان، آزاديخواهان داخل و خارج از کشور، نيروهای مدنی و انجمن ها و بازيگران سياسی و از سوی ديگر حداکثر تفرقه در ميان اصول گرايان را در پی داشته است. اين توانايی ها که به تسخير افکار و قلبهای اکثريت ايرانيان منجر شده، براستی خردمندی، استعداد رهبری و سنجيدگی ذاتی او را در مهمترين و پر دلهره ترين چرخشگاه تاريخی ايران، در برابر همگان نهاد.

گفته اند که زندگی هر کس مجموعه‌ای از تصادف‌ها و يک پيوستگی درونی است. اين واقعيت هم در دور اول و هم در دور دوم زندگی سياسی موسوی صدق می کند.

در دور نخست زندگی موسوی، انقلاب بود که او را که پيش تر يک دانشجوی انقلابی اسلامی اما آزاد منش بود با سرعتی باور نکردنی به نخست وزيری رساند. اما پيوستگی درونی، که همان خمير مايه آدمی است که از آتش درون جان می گيرد، او را که در همان دوران نيز درکی شايسته سالار و ايران دوستانه داشت در مقابل علی خامنه ای که يک انقلابی مکتبی بود، قرار داد. اين تنها درست کاری، صداقت و سربلندی ذاتی موسوی بود که آيت الله خمينی را به دفاع از او کشاند.

پس از آن ميرحسين مانند تمام سياسيون درست کار و آزاد منش تاريخ معاصر ايران همچون خليل ملکی، دکتر مصدق، بازرگان و بختيار، به انزوا و دوری دراز مدت از دنيای سياست کشانده شد. دورانی که با خلق و خوی درونگرای او هم ساز اما بسی تامل انگيز بود. از رد پای آثار هنری، نقاشی و معماری ميرحسين در اين سالها می توان آميزش دو عنصر سادگی و در عين حال پيچيدگی را باز يافت. اما تاملات و مطالعات اين سالها بر ژرفش فکری و شناخت تاريخی او افزود. با اينحال همان پيوستگی درونی يعنی آميزش سادگی با پيچيدگی، خمير مايه تمام موضع گيری ها و بيانيه های موسوی در دوره کنونی زندگی سياسی اش را تشکيل می دهد. اما در وحشی ترين روياهايی ميرحسين هم هرگز نمی گنجيد که حادثه کودتای انتخاباتی او را به کانون دلهره بار ترين و مهمترين چرخشگاه تاريخی ايران بسوی آزادی، بکشاند.

گفته اند که بخش کمتری از زندگی هر کس به چيزهايی است که برای انسان اتفاق می افتد. اما بيشتر آن مربوط به آن است که چگونه نسبت به حوادث واکنش نشان دهد. اين گفته نيز با سرنوشت تا کنونی موسوی خوانايی کامل دارد. حادثه کودتای انتخاباتی بار ديگر پيوستگی درونی ميرحسين را به چالشی سراسر غير قابل پيش بينی کشيد. اين بار نوع حساسيت، انتخاب و واکنش های او بود که از نخست وزير دوران جنگ، يک رهبر مدرن و آزموده سياسی ساخت. در اين راه هرچه پيش رفت از حکومت دورتر و با حفظ خصوصيات انسانی، متانت و پيوستگی درونی خود به ارزش های دمکراتيک نزديک تر شد. او هر روز بيشتر آموخت که در اين بازی سرنوشت، بايد بر سر ايمان خويش بايستد و بجنگد.

مواضع موسوی در باره "دفاع از حقوق افراد صرفنظر از ايدئولوژی"، دفاع از حقوق اقوام ايرانی با حفظ تماميت ارضی ايران" دفاع از حقوق مزد بگيران و عدالت اجتماعی" در کنار دفاع جانانه از آزادی و بويژه ايجاد نقطه تعادلی ميان دو سر محافظه کار و راديکال جنبش سبز در يک حرکت بسيار گسترده و متنوع ، کارنامه تحسين انگيزی را پيش روی همه آزاديخواهان ايران گذاشته است.


يک نقطه قوت چشمگير موسوی او عدم نوسان ميان قطب های تسليم وعصيان، گرفتن نبض افکار عمومی، هنر رهبری در بحران و زير فشارهای خرد کننده ، بدون وحشت‌زدگی و تزلزل است. از همين روست که موفق به ايجاد اميد در جامعه، بدون ايجاد هيجان دروغين گرديد و به رهبر باور پذير يک جنبش گسترده مردمی دمکراتيک که قادر به گرفتن تصميات به موقع است، فراروييده است. توانايی فرموله کردن و کلام گذاشتن برای خواستهای جنبش را نظريه پردازان علوم سياسی بخاطر اهميت آن «بعد سوم قدرت» مينامند. اين يکی ديگر از بزرگترين پيروزيهای سياسی موسوی است. زبان و ادبيات ساده و روشن موسوی و نفوذ اين ادبيات سياسی در اعماق جامعه از طريق شبکه های اجتماعی گسترده، يک سرمشق رفتاری و اخلاقی تازه ای پديد آورده است. حضور فعال و ابتکار آميز زهرا رهنورد که کم و بيش به سخنگوی زنان در جنبش سبز تبديل شده، يکی ديگر از سرمشق های مينياتوری است که در در درون نظام سياسی کهن در حال سربلند کردن و نيرومندتر شدن است.

اين نخستين بار در تاريخ معاصر ايران است که بتدريج و گام به گام همه اجزا و مينياتور لازم برای يک ايران دمکراتيک در درون يک حاکميت ظاهرا مهاجم اما به سرعت رو به زوال، در حال سربلند کردن است. اين روند حتی اگر کی ديرتر به فرجام رسد، اما بازگشت ناپذير و پيروزی آفرين است. زيرا همه مصالح و پيش شرط های دمکراسی پايدار، از افکار عمومی، يک اپوزيسيون گسترده و آزمون شده، کادرها و مديران، تا رهبران باور پذير را در روند يک مبارزه گام به گام فراهم آورده است. بدون آنکه آزادی تهديدی برای "امنيت" باشد. شکل گيری اين مينياتور به رهبری موسوی به معنای آنست که سرنوشت رهبری فردای ايران نيز در همين روند رقم زده می شود.

راهکارهايی که هواداران "جبهه سکولار" يا "انتخابات آزاد" به معنای دور زدن قانون اساسی ايران، در چالش با رهبران واقعی جنبش سبز، پيش می کشند، نه تنها قادر به اثر گذاری در تحولات ايران يا تشکيل يک جبهه وسيع مبارزه نيستند، بلکه برای گذر از بحرانهای سياسی و اجتماعی ايران که دستخوش شکافهای فاحش نسلی، طبقاتی و سياسی جدی است، بی اندازه شعارگونه و تخيلی بنظر ميرسند. در اين راهکارهای کلاسيک که شايد به درد هر زمان و هر مکان بخورد، جز ايران، هيچ يک از پرسش های مرکزی "چگونه" ، پيش شرط های لازم، آرايش قوای سياسی، جايگاه افکار و اعتماد عمومی در آنها و نيز پرسش مرکزی رهبری، به سنجش و بحث در نمی آيند.

موسوی نه فقظ به خاطر شايستگی ها و قابلييت های آزموده شده رهبر امروز جنبش است. بلکه برای فردای ايران نيز يک سرمايه اجتماعی کم نظير است. زيرا بدون يک رهبری پايدار و با پشتوانه مردمی، بجای آزادی و تغيير، خطر هرج و مرج و فروپاشی جامعه می تواند همگان را به "جنگ همه با همه" بکشاند. آزادی پايدار که رسالت و پيام اصلی جنبش سبز و رهبران آنست، پيش شرط تحقق هر خواست و مطالبه ديگر در ايران است.
(+)

5 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:

ناشناس گفت...

دینامیسم جنبش سبز - همچون سایر پدیده‌ها در جهان هستی‌ - تابع پدیده زمان است . هر لحظه در مواجهه با شرائط موجود در معرض انتخاب طبیعی قرار میگیرد ، که چگونه با خطر نیستی‌ مقابله ، از تحلیل رفتن پیشگیری و رشد کند . چگونه حریف را به خطر انداخته ، نیرویش را تحلیل دهد و نابودش کند . دشمن نیز بهمینترتیب تلاش در انتزاع بقا و نابود کردن وی دارد .

درست است که مهندس موسوی فروتن رهبری را به آحاد محول کرده است ، ولی این آحاد یک ارگانیسم را تشکیل میدهند ، یک تمامیت را . و این تمامیت اگر چه خواهان خواستهای حداکثری هستند ، آحاد آن موظف به انعطاف پذیری هستند .این قائده کار است . طرح و پیشنهاد تعیین تاکتیک مبارزه ، اگر در جهت روند بطئی جنبش باشد ، گوش شنوا خواهد یافت . ولی تعیین استراتژی در انحصار رهبران عملی جنبش به وکالت از کسانیست که بدان رای داده اند ؛ و نه در اختیار صاحبنظران سیاسی که دستی از دور بر آتش دارند . البته این به معنی‌ طرد اندیشه ی پویائی که روند حرکت را تقویت و حمایت میکند نبوده و بارها از طرف مهندس موسوی اعلام شده است . اخذ تصمیم اگر چه نامحسوس ولی با توجه به داده‌های فراوان در مرکزیت انجام گرفته آنجا که غالبا درک و لمس داده‌ها تبلور یافته ، برآورد شده و بر اساس آن مشی مبارزه تعیین میشود .

ناشناس گفت...

یا حسین میرحسین

ناشناس گفت...

مهندس موسوی کارنامه قابل قبولی داره و بهتر هم میشه اگر در برابر احکام اعدام افرادی مثل کاظمی و لاری و ...هم موضع بگیره،کسانی که از گروههای مورد علاقه او نیستند اما دفاع از حقوق انسانیشان واجب است.

ناشناس گفت...

مهندس موسوي تغييرات بسياري داشته و تاحدودي به مردم نظديک شده اما تا زماني که راز‌هاي کثيف اين نظام جنايت‌کار را در سينه حفظ کرده و افشا نمي‌کند، تا زماني که از اطل نظام که از نظر بنده اطل و فرع‌اش يکي است حمايت مي‌کند براي من رهبر نيست.
من اين نظام را به طور کلي و از ريشه فاسد و خائن مي‌دانم.

ناشناس گفت...

پیری میگفت : "موفقترین موسسه ، اونی هستش که مدیر و موسسش رو پشت سر میذاره ، چون دیری نمی پاید که وی تخلیه میشه ." تعجب نباید کرد که اصلاحطلبی در ج.ا. تعریف دیگری دارد . قبول کنیم که بسیاری تنها در پی‌ آن هستند که از ترمه ی موسوم به جنبش سبز برای خود قبایی بدوزند . اخر چه انتظاری از اعضا و هواداران حزب جمهوری اسلامی دارید ؟ گمان میکنید نمیدانیم که اکثر قریب به اتفاق آنان ، در صفبندی درونی و در برابر همپالکی اسبق و رقبای جدید خود ایستاده اند ؟ اینان فقط درپی تحولی هستند که انتزاع بقایشان را تضمین کند . و نه یک تحول اجتماعی که مردم ایران را به دستیابی به حق حاکمیت ملّی رهنمون شود . نمیشود همه چیز را به زبان آورد مگر آنکه جوانب مختلف را در نظر گرفته باشیم : آیا گمان میکنید که جزٔ ما آحاد ملت ، کسی‌ دیگر مایل به یک تحول بنیانی است ؟ پاسخ منفی است ! حتی یک دولت ، مجلس ، سازمان نمیتوانیم یافت که خواهان تغییر نظام در ایران باشد ! - چرا !؟ - چون تعهداتی که این رژیم خائن از ابتدای بنیانگزاری تا کنون به یکایک آنها داده است با خطری جدی مواجه میشوند ! بهمین دلیل است که اگر در لابلای سطوری که آقایان کروبی ، موسوی ، خاتمی اظهار میکنند رمز گشائی کنیم ، میبینیم که نامبردگان بیش از آن که به ملت اطمینان خاطر بدهند ، به صفوف مقابل ملت سیگنال میدهند ! اجازه دهید بهمین بسنده کنیم .
بیاد داشته باشیم که ما میتوانیم تعیین کننده باشیم . باید تعیین کننده باشیم !
شخصا بر این باورم که میرحسین برای خویش رسالتی تاریخی مقرر است . تنهایش نگذاریم . وی را حمایت کنیم. نه حمایت ریاکارانه ، بلکه حمایتی قانونمند ، نه سازشکارانه ، بلکه مشروط !
مفهوم حمایت و خیانت را منافع ملّی ملت ایران معین و مشخص و بعبارتی دیگر تفکیک میکند ؛ و نه خواست صنفی این و آن ! هدف استقرار حاکمیت ملّی مردم ایران است که حرف نهائی را میزند !

ارسال یک نظر

به جای «فینگلیش» نوشتن لطفا متن لاتین خود را در اینجا تبدیل به متن فارسی کنید و سپس آن را در جعبه نظرات قرار دهید و بفرستید. با سپاس.
 
باز طراحی کامل و کلیه‌ی حقوق:خبرنگاران سبز [تبدیل قالب:] Deluxe Templates --- [طراحی اولیه:] Masterplan --- [بهینه و فارسی شده:] مجتبی ستوده