جنگ مقدسی که در راه است چيزی نخواهد بود جز نسل کشی های دو طرفه که فاجعه ای به بزرگی قرن ۲۱ در پی آورد و اين مردم ايران هستند که قربانی دو طرف ماجرا خواهند بود. امری که با رويه ای که دولت ايران پيش گرفته است خيلی محال نخواهد بود. شايد قدرت مداران ايران يادشان رفته باشد که جنگ های مقدس تخريبی تمام عيار را در تمام شئون جامعه به همراه خود می آورد.
خبرنگاران سبز/ سیاست/ سیاست خارجی:
تهديد نظامی در طول تاريخ سياسی دولت ها و حکومت ها به شکل ي
ک عامل تطميع و ترفيع يک سامان سياسی بر نهاد سياسی ديگر بوده است. با آغاز جنگ شرايط سامان های سياسی از حالت روزمرگی و نرمال خود خارج شده و شرايط اضطراری را بوجود آورده است؛ ورود به اين مرحله باعث شده است که مشکلاتی که بصورت پيشينی در کشورها وجود داشته است اولويت خويش را از دست بدهد و حفظ مرزهای جغرافيايی و ايدئلوژيک به شکل يک امر مقدس ملی و يا مذهبی رخ نمايد.
گزينه حمله و يا تهديد نظامی همواره پس از انقلاب يکی از آلترناتيوهای کشورهای مخالف انقلاب در مقابل جمهوری اسلامی بوده است که هميشه برای جمهوری اسلامی می توانسته دردسر آفرين باشد. چنانکه جنگ ۸ ساله با عراق و چند درگيری يک طرفه ديگر بخشی از عملياتی شدن يک نظریه بوده است.
اما سال ۱۳۸۹ به روشنی تغييری آشکار در سياست های خارجی حکومت سياسی ايران بود. بررسی گفتارهای سياسی مسئولين حکومت اسلامی در ۳۲ سال گذشته هميشه اين امر را تاييد کرده است که در گفتار، جمهوری اسلامی عقب نشينی نکرده و پا به پای غرب و امريکا وارد يک بازی لفظی شده است اما در عمل کاری را کرده است که به از ميان رفتن تنش ها بيشتر کمک کند.
سال ۸۹ از آن جهت مهم خواهد بود که جمهوری اسلامی نه تنها در گفتار بلکه در عمل فعلی را انجام می دهد که نتيجه ی منطقی آن يک جنگ فيزيکی تمام عيار خواهد بود. آنچه مهم است اينکه اين حرکت کاملاً آگاهانه انجام گرفته و می گيرد.
۱- سياست دينی جمهوری اسلامی بعد از سهميه بندی های آراء در انتخابات ۱۳۸۸ با جامعه ای مواجه بود که فارغ از کميت عددی طرفين منازعه، با يک انشقاق کاملاً جدی در زمينه ی ملی، مذهبی ،سياسی و اجتماعی دست و پنجه نرم کرده است.
جنگی از نوع يک جنگ فيزيکی تمام عيار با بزرگترين دشمن فرضی جمهوری اسلامی که مدت هاست نامش بصورت عيان و نهان شيطان بزرگ است می تواند به يک موقعيت نوستالژيک دينی بدل شود که با تکرار حماسه های دهه ی شصتی اين ملت کاملاً دوپاره و متناقض را يکبار ديگر در کنار هم قرار دهد. قطعاً ناتوانی اقناع با دلايل مطرح شده از سوی حاکمان داخلی در مقابل سيل چراهای مردمی، بروز يک عامل تهديد کننده خارجی را مغتنم می شمارد.
۲- نظام جمهوری اسلامی با گذشت سه دهه از عمر خود به حدی از تجربه ی عملی و نظری رسيده است که با خود برنامه ی انتشار گسترده ايدئولوژی خود را دردستور کار قرار دهد؛ بديهی ايست برای عيان کردن وزن ايدئولوژی جمهوری اسلامی بايد تقابلی از نوع تقابل های جنگ های مذهبی يا جنگ جهانی در بگيرد که توجه جهانی به پيروز اين مناقشه جلب شود.
اما ماجرا به همين جا ختم نمی شود، خوشبين ترين طرفداران جمهوری اسلامی هم فارغ از اينکه چه چيزی در ظاهر انجام خواهد داد و خواهد گفت در خفا بر اين موضوع صحه خواهد گذاشت که جمهوری اسلامی در هر دو دليل خود يک مغلطه ی بزرگ کرده که پايان جنگ را ازآن خود ديده است.
ملت و مردم با وجود اتفاقاتی که در يکسال و نيم گذشته افتاده است آنچنان مرز آشکاری را با تز فکری حکومت و مردم هواخواه کشيده است که حتی اگر تا به آخر هم همين سامان سياسی متعلق به اين مرز و بوم باشد حتی با بی عملی و سکوت بی اثر اين مرز پاک نخواهد شد.
در باب آمادگی نظامی هم با وجود اينکه پيشرفت ها و اندوخته های لوژستيکی ايران در نوع خود قابل توجه بوده است اما همگان اذعان دارند که به نسبت کارتر های نظامی غرب حتی نواوری هم نداشته است چه رسد به تعامل برابر.
منطقی ترين استدلالی که می توان حال و آينده ی نظام سياسی ايران را توجيه کند شايد در اين باشد که اين جنگ هيچ پيروزی نخواهد داشت ولی شکست های زيادی در بر خواهد داشت.
ميليتاريزه کردن ايران به بهانه ی يک عامل خارجی ميتواند بهترين شرايط باشد برای برچيدن معترضين داخلی که حتماً و قطعاً بزرگترين تهديد برای نظام سياسی ايران هستند؛ نه از اينرو که شرايط و قدرت بهتری نسبت به دشمنان کلاسيک جمهوری اسلامی دارند بلکه برای اينکه اين معترضان دقيقاً از جنس همين نظام هستند.
اين وجه مشترک باعث ميشود که به سادگی نتوان در عمل از روی اين معترضان به سان تصفيه های دهه ی ۶۰ و هفتاد عبور کرد. انقلاب و بروز يک جنگ نه تنها به مطالبات مردم کمک نکرده بلکه تمام روال منطقی مبارزات مدنی را با يک عقب گرد بزرگ مواجه خواد کرد.
جنگ مقدسی که در راه است چيزی نخواهد بود جز نسل کشی های دو طرفه که فاجعه ای به بزرگی قرن ۲۱ در پی آورد و اين مردم ايران هستند که قربانی دو طرف ماجرا خواهند بود.
معترضان داخلی در اين شرايط به دليل نداشتن قدرت تاثير گذاری کوتاه مدت و عيان به يک تماشاچی صرف مبدل شده اند که سرنوشت تيم و نظرشان صرفاً به بازی بستگی دارد که آنها بر رويش تاثيری ندارند.
دولت دموکراتی که در آمريکا بر روی کار است تنها ترمزی ايست که در مقابل عدم بروز جنگ ايستادگی می کند. شايد اگر تاريخ به اين شکلی که الان در آمريکا رقم خورده رقم نمی خورد، ما الان با جنگی روبرو بوديم که هر روز هزاران تن از هموطنانمان در عمليات های تروريستی و يا بصورت قربانی جان خود را از دست می دادند.
امری که با رويه ای که دولت ايران پيش گرفته است خيلی محال نخواهد بود. شايد قدرت مداران ايران يادشان رفته باشد که جنگ های مقدس تخريبی تمام عيار را در تمام شئون جامعه به همراه خود می آورد.
تهديد نظامی در طول تاريخ سياسی دولت ها و حکومت ها به شکل ي
ک عامل تطميع و ترفيع يک سامان سياسی بر نهاد سياسی ديگر بوده است. با آغاز جنگ شرايط سامان های سياسی از حالت روزمرگی و نرمال خود خارج شده و شرايط اضطراری را بوجود آورده است؛ ورود به اين مرحله باعث شده است که مشکلاتی که بصورت پيشينی در کشورها وجود داشته است اولويت خويش را از دست بدهد و حفظ مرزهای جغرافيايی و ايدئلوژيک به شکل يک امر مقدس ملی و يا مذهبی رخ نمايد.گزينه حمله و يا تهديد نظامی همواره پس از انقلاب يکی از آلترناتيوهای کشورهای مخالف انقلاب در مقابل جمهوری اسلامی بوده است که هميشه برای جمهوری اسلامی می توانسته دردسر آفرين باشد. چنانکه جنگ ۸ ساله با عراق و چند درگيری يک طرفه ديگر بخشی از عملياتی شدن يک نظریه بوده است.
اما سال ۱۳۸۹ به روشنی تغييری آشکار در سياست های خارجی حکومت سياسی ايران بود. بررسی گفتارهای سياسی مسئولين حکومت اسلامی در ۳۲ سال گذشته هميشه اين امر را تاييد کرده است که در گفتار، جمهوری اسلامی عقب نشينی نکرده و پا به پای غرب و امريکا وارد يک بازی لفظی شده است اما در عمل کاری را کرده است که به از ميان رفتن تنش ها بيشتر کمک کند.
سال ۸۹ از آن جهت مهم خواهد بود که جمهوری اسلامی نه تنها در گفتار بلکه در عمل فعلی را انجام می دهد که نتيجه ی منطقی آن يک جنگ فيزيکی تمام عيار خواهد بود. آنچه مهم است اينکه اين حرکت کاملاً آگاهانه انجام گرفته و می گيرد.
۱- سياست دينی جمهوری اسلامی بعد از سهميه بندی های آراء در انتخابات ۱۳۸۸ با جامعه ای مواجه بود که فارغ از کميت عددی طرفين منازعه، با يک انشقاق کاملاً جدی در زمينه ی ملی، مذهبی ،سياسی و اجتماعی دست و پنجه نرم کرده است.
جنگی از نوع يک جنگ فيزيکی تمام عيار با بزرگترين دشمن فرضی جمهوری اسلامی که مدت هاست نامش بصورت عيان و نهان شيطان بزرگ است می تواند به يک موقعيت نوستالژيک دينی بدل شود که با تکرار حماسه های دهه ی شصتی اين ملت کاملاً دوپاره و متناقض را يکبار ديگر در کنار هم قرار دهد. قطعاً ناتوانی اقناع با دلايل مطرح شده از سوی حاکمان داخلی در مقابل سيل چراهای مردمی، بروز يک عامل تهديد کننده خارجی را مغتنم می شمارد.
۲- نظام جمهوری اسلامی با گذشت سه دهه از عمر خود به حدی از تجربه ی عملی و نظری رسيده است که با خود برنامه ی انتشار گسترده ايدئولوژی خود را دردستور کار قرار دهد؛ بديهی ايست برای عيان کردن وزن ايدئولوژی جمهوری اسلامی بايد تقابلی از نوع تقابل های جنگ های مذهبی يا جنگ جهانی در بگيرد که توجه جهانی به پيروز اين مناقشه جلب شود.
اما ماجرا به همين جا ختم نمی شود، خوشبين ترين طرفداران جمهوری اسلامی هم فارغ از اينکه چه چيزی در ظاهر انجام خواهد داد و خواهد گفت در خفا بر اين موضوع صحه خواهد گذاشت که جمهوری اسلامی در هر دو دليل خود يک مغلطه ی بزرگ کرده که پايان جنگ را ازآن خود ديده است.
ملت و مردم با وجود اتفاقاتی که در يکسال و نيم گذشته افتاده است آنچنان مرز آشکاری را با تز فکری حکومت و مردم هواخواه کشيده است که حتی اگر تا به آخر هم همين سامان سياسی متعلق به اين مرز و بوم باشد حتی با بی عملی و سکوت بی اثر اين مرز پاک نخواهد شد.
در باب آمادگی نظامی هم با وجود اينکه پيشرفت ها و اندوخته های لوژستيکی ايران در نوع خود قابل توجه بوده است اما همگان اذعان دارند که به نسبت کارتر های نظامی غرب حتی نواوری هم نداشته است چه رسد به تعامل برابر.
منطقی ترين استدلالی که می توان حال و آينده ی نظام سياسی ايران را توجيه کند شايد در اين باشد که اين جنگ هيچ پيروزی نخواهد داشت ولی شکست های زيادی در بر خواهد داشت.
ميليتاريزه کردن ايران به بهانه ی يک عامل خارجی ميتواند بهترين شرايط باشد برای برچيدن معترضين داخلی که حتماً و قطعاً بزرگترين تهديد برای نظام سياسی ايران هستند؛ نه از اينرو که شرايط و قدرت بهتری نسبت به دشمنان کلاسيک جمهوری اسلامی دارند بلکه برای اينکه اين معترضان دقيقاً از جنس همين نظام هستند.
اين وجه مشترک باعث ميشود که به سادگی نتوان در عمل از روی اين معترضان به سان تصفيه های دهه ی ۶۰ و هفتاد عبور کرد. انقلاب و بروز يک جنگ نه تنها به مطالبات مردم کمک نکرده بلکه تمام روال منطقی مبارزات مدنی را با يک عقب گرد بزرگ مواجه خواد کرد.
جنگ مقدسی که در راه است چيزی نخواهد بود جز نسل کشی های دو طرفه که فاجعه ای به بزرگی قرن ۲۱ در پی آورد و اين مردم ايران هستند که قربانی دو طرف ماجرا خواهند بود.
معترضان داخلی در اين شرايط به دليل نداشتن قدرت تاثير گذاری کوتاه مدت و عيان به يک تماشاچی صرف مبدل شده اند که سرنوشت تيم و نظرشان صرفاً به بازی بستگی دارد که آنها بر رويش تاثيری ندارند.
دولت دموکراتی که در آمريکا بر روی کار است تنها ترمزی ايست که در مقابل عدم بروز جنگ ايستادگی می کند. شايد اگر تاريخ به اين شکلی که الان در آمريکا رقم خورده رقم نمی خورد، ما الان با جنگی روبرو بوديم که هر روز هزاران تن از هموطنانمان در عمليات های تروريستی و يا بصورت قربانی جان خود را از دست می دادند.
امری که با رويه ای که دولت ايران پيش گرفته است خيلی محال نخواهد بود. شايد قدرت مداران ايران يادشان رفته باشد که جنگ های مقدس تخريبی تمام عيار را در تمام شئون جامعه به همراه خود می آورد.









0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر