من شکايت دارم!
من از تو شاکیام.
حق نداشتی عقيدهات را به من تحميل کنی.
چگونه قبولاندی که "صبر صبر و فقط صبر. "؟
خودت خسته نيستی؟ . . . قروچههای دندانت آزارت نمیدهد؟
من صبر نمیدانم من تاب تحمل ندارم. . . من همه بغض فرو خوردهام!
گامهای من میدود . . . اين منصفانه نيست
اما ... چه کنم که چشمانم در زلال بارانی چشمانت گره خورده است.
باورم عمق صلح مسيحايت رامیبيند.
اين جنگ را تو در من بپا کرده ای
باشد ... تسليم باورم میشوم!
پاهايم اما لجوج است ومیرود
و به تلنگری باز زمين میخورد
(به پا خواستنش با من)
شايد اينبار صبر مسيحايی تو
مداوای خشونتهای تحميلی تاريخ مردمم باشد.
(باران مشرقی)










0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر