گزينه جنگ جامعه چند پاره ايران را آنقدر تجزيه عملی و نظری خواهد کرد که حتی يک حکومت فدارال هم ديگر نتواند موجوديت سياسی جغرافيايی ايران فعلی را حفظ کند و از سوی ديگر تز دموکراسی وارداتی آنقدر در فيلد های مختلف شکست خورده است که نشود بر روی آن حسابی غير از شکست باز کرد.
خبرنگاران سبز/ نقد و نظر/ مرتضی ارشاد: دموکراسی در معنای حاکميت مردم بر مردم يا اصل تعيين سرنوشت خويش به دست خويش يکی از ارزش های جوامع مدرن است که در راستای برابری و عدالت اجتماعی در بين مکاتب سياسی ارجحيت خاصی برای خويش پيدا کرده است. با وجود تمام ضعفهايی که دموکراسی در معنای عام کلمه دارد ليکن بدليل آنکه اين شيوه حکرانی حاصل يک اجماع مطلق اجتماعیست، بهترين پشتوانه را برای به کاربری در جامعه مقدور میسازد.
ايجاد دموکراسی به معنای ادامه دموکراسی نيست. الگوی دموکراتی که در يک جامعه به وجود آمده است در يک معنای حفاظتی خود متضمن ادامه بقای خود نمی باشد. مصاديقی از جوامع که به شيوه عمومی دموکراسی رسيده اند اما بعد از گذشت مدت زمانی دوباره به شيوه توتاليتر سرنگون و يا تعويض گشته اند در قرن اخير به هيچ وجه کم نبوده است.
ايران جزء آن دسته کشورهايی ايست که در اين دسته بدی قرار می گيرد چنان که حداقل بصورت درونی دو بار در دوران مصدق و اصلاحات خاتمی بصورت ظاهری با پسوند دموکراسی قدرت منتقل شده است ليکن هر دو بار؛ با يک تغيير همه جانبه يک حکومت خودکامه زمام کار را در دست گرفته است.
با توجه به عواقبی که عبور از دموکراسی به يک حکومت خودکامه دارد که کشتار و پايمال شدن حقوق اجتماعی جامعه از بارزترين انان است، لازم است که واژه ای تحت عنوان دموکراسی پايدار در يک چهارچوب تئوريک سياسی بسط داده شود.
دموکراسی پايدار در معنای شيوه حکمرانی ايست که تنها به بدست آوری حکومت منتهی نمیشود بلکه جريانی ايست که در سه مرحله {1} آماده سازی اجتماعی برای بدست گرفتن قدرت، {2}شيوه ی اداره جامعه توسط مکانيسم دموکراتيزه، و {3}آمادگی برای انتقال قدرت از خود به يک ترکيب جديد دموکرات محدود میگردد.
در واقع، دموکراسی پايدار شيوهای اعتدال يافته و مستمر از يک انتخابات آزاد و مديريت مردم سالار است. امری که با واقعيت جامعه ايران به شدت فاصله دارد. جامعه ايران در لفظ با معنای دموکراسی بسيار آشناست، چنانچه ۱۵۰ سال اولين شعار هر تجمعش دست يابی به آزادی و رسيدن به دموکراسی بوده است ولی اين {که این} مهم تا کجا محقق شده است، مبهم است.
به نظر میرسد جامعه ايران از آن جهت با يک دموکراتيزيسيون فاصله دارد که دموکراسی را تنها در به دست آوری قدرت میپندارد. واقعيت اجتماعی در ايران اين است که ادبيات مردم پر است از واژه ی های برابری محور و مردم سالار اما رفتار و عمل همان ها آکنده از توتاليتريسم و پاتريمونياليسم.
جامعه ی ايران بواسطه نداشتن استعداد اجتماعی دموکراتيزه شدن در معنای اثباتی آن، به هنگام برخورد با يک حکومت مردم سالار به سرعت دچار ابهام گشته و عنان کار خويش را به يک حکومت خودکامه واگذار کرده است.
با گذشت حدود يک سال و نيم از اتفاقات تلخ انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ هنوز هم در بستر اجتماعی ايرانيان يک عزم عمومی برای تغيير رفتاری و جهان بينی خود وجود ندارد و اين عينی نه تنها اين اتفاقات باعث بوجود امدن يک نقطه اميد نشده است بلکه به مانند يک انگيزش منفی از بروز اعتراضات کاملاً به حق مردمی هم جلوگيری کرده است.
جدیتر شدن ماجرای کش و قوسهای سياسی / نظامی ميان ايران و آمريکا اين شائبه را تقويت کرده است که با يک حمله نظامی میتوان دولت مرکزی را از قدرت ساقط و يک دولت ايدهآل را بر سر کار آورد. در صورتيکه اين ايده خامترين فکر ممکن خواهد بود. گزينه جنگ جامعه چند پاره ايران را آنقدر تجزيه عملی و نظری خواهد کرد که حتی يک حکومت فدارال هم ديگر نتواند موجوديت سياسی جغرافيايی ايران فعلی را حفظ کند و از سوی ديگر تز دموکراسی وارداتی آنقدر در فيلد های مختلف شکست خورده است که نشود بر روی آن حسابی غير از شکست باز کرد.
واقع بينانه ترين تفسير از اوضاع سياسی و اجتماعی ايران آن است که در واقع مشکل حال ايرانيان حکومت خودکامه دينی فعلی نيست به هيچ وجه؛ يقيناً مشکل ايران مردم آن هستند که به هيچ روی ممکن آمادگی پذيرش دموکراسی را ندارند زيرا که از هيچ کدام از عوامل ابتدايی آن برخوردار نيستند.
طبقه متوسط شهری، جامعه مدنی و فعاليت های "ان جی او " ای آنقدر محدود است که نتواند ظرفيت جامعه را در تقبل بار دموکراسی به دوش کشد.
ايران تا به اين خودآگاهی نرسد که مشکل از من است و نه از او، حتی به شرط از ميان رفتن يک حکومت، دوباره و دوباره شاهد توليد مثل چنين خودکامگیهايی خواهد بود. طبقه انديشمند و روشفکری که وظيفه ای برای انتقال آگاهی و گسترش آن در ميان اجتماع چند پاره ايرانيان داشته است واقعاً تا چه ميزانی توانسته است که به اين مهم دست يابد؟
واقعيت آن است که آينده چندان برای مردم ايران با درک وضعيت فعلی اجتماعی در ايران خوش نخواهد بود و چند باره و چند باره هزينه های شگرفی بر دوش ايشان تحميل خواهد شد و تنها راه برون رفت از اين خطر و بحران، گسترش آگاهی های عمومی و نفوذ رسانه های مستقل در دل شبکه های اجتماعی است.
نیم نما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبرنگاران سبز آمادگی دارد مقاله شما در موافقت یا مخالفت با این مقاله را منتشر کند.









0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر