بروز واگرايی به شکل تحليلهای بدبينانه پس از عاشورا آغاز شد و پس از ۲۲ بهمن ۸۸ شدت گرفت. گرچه بسياری در وبلاگستان سعی کردند با کنترل احساسات خود، تحليلهای اوليهشان را واقعبينانهتر کنند اما قطعاً بخشی از اين طبقه اکنون حسی منفی به جنبش دارند که جمع احساسات منفی نسبت به اصلاحات و انتظارات فراواقعی از جنبش سبز میباشد.

حافظه تاريخی ما ايرانيان به دليل استبداد ريشهدار عموماً هر از چندی پاک میشود. نگاهی به برخورد و تفسير جمهوری اسلامی با وقايع صد و پنجاه سال اخير از جنبش تنباکو تا جنبش ملی کردن صنعت نفت و قيام ۱۵ خرداد ۴۲ و پررنگسازی نقش روحانيت، يادآور جمله معروفی است: «تاريخ را قوم پيروز مینويسد.»
اين مساله با بروز موجهای احساسی در جامعه تشديد میشود. در زمان پهلوی از حس ناسيوناليستی ايران-ايران به حس مذهبی اسلام-اسلام در دهه اول جمهوری اسلامی رسيدهايم و اکنون در حال عبور از حس ايران-اسلام به موج بعدی هستيم.
ديدگاه نسلهای مختلف با تاثيرپذيری از اين امواج احساسی و اطلاعات جهتدار و دستچين شده قوم پيروز شکل میگيرد. اين شکلگيری در عدهای به صورت همسويی کامل و در عدهای ديگر به صورت ضديت کامل نمايان میگردد. شايد يکی از دلايل عمده شکست مبارزات مردم اين سرزمين در صد سال اخير همی بوده باشد.
تفکرات صفر و يکی و پارادايم عشق و نفرت، از يک سو میتواند جنبشی را يک شبه صد سال به جلو ببرد و از طرفی میتواند تمام دستاوردها را يک شبه نابود کند.
نکته مهم ديگر پيوندهای بسيار سست اجتماعی در مبارزات صورت گرفته و به عنوان مثال در انقلاب مشروطيت و نهضت ملی شدن صنعت نفت است. «انقلاب مشروطيت ۱۲۸۴-۱۲۹۰ با جنبش ملی شدن صنعت نفت ۱۳۳۰-۱۳۳۲ همانندیها و تفاوتهای مهمی دارد. هر دو ائتلاف مردمی، شهری و چندطبقه بودند و به صورت جنبشهای اجتماعی مردمی با هدف قرار دادن دولت و کنترل خارجی بر ايران، در برابر وابستگی واکنش نشان میدادند. هر دو در آغاز به موفقيتهای درخشانی دست يافتند اما بعد ائتلاف مردمی از هم پاشيده شد و راه برای مداخله گسترده بيگانگان هموار شد. به دنبال شکست هر دو جنبش، دولت مرکزی قوی به رهبری شاه بر سر کار آمد و به ياری اهرم دولت، نيروهای اجتماعی دستاندر کار جنبش را در منگنه فشار قرار داد.»
دو وجه اصلی در انقلاب مشروطيت، جنبش ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، مبارزه با استداد داخلی و وابستگی به بيگانگان بوده است که در انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامی وجه اول و در نهضت ملی شدن صنعت نفت، وجه دوم غالب بوده است.
جنش سبز در اين چرخه به عنوان هدف اول مبارزه با استبداد داخلی را چشمانداز خود قرار داده است. سازماندهی اين جنبش همانند سازماندهی جبهه ملی، ضعيف است. همچنين رهبران جنبش که خود را همراه و نماينده مردم میدانند، خصوصا ميرحسين موسوی، بجز فقدان وجه کاريزماتيک، عملکرد شبيهتر به مصدق به نمايش گذاشتهاند تا امام خمينی.
اگر در تحليل خود، حرکت به سوی دموکراسی را شاخصی برای ارزيابی حرکتهای اجتماعی فرض کنيم، انقلاب مشروطيت و جنبش ملی شدن صنعت نفت مثبت و انقلاب اسلامی از جهاتی منفی تلقی میگردد و جنبش سبز به عنوان امتداد اصلاحشده اصلاحات، حرکتی مثبت و در جهت اصلاح وجوه منفی انقلاب اسلامی است.
آنچه اکنون اين جنبش را تهديد میکند آغاز واگرايی در اصلیترين بدنه حامی اعتراضات به استبداد است. اين جنبش شايد اولين جنبش طبقه متوسط شهری به معنای واقعی کلمه باشد. طبقهای که کارمندان يقهسفيد و دانشجويان و روشنفکران را در برمیگيرد.
بروز واگرايی به شکل تحليلهای بدبينانه پس از عاشورا آغاز شد و پس از ۲۲ بهمن ۸۸ شدت گرفت. گرچه بسياری در وبلاگستان سعی کردند با کنترل احساسات خود، تحليلهای اوليهشان را واقعبينانهتر کنند اما قطعاً بخشی از اين طبقه اکنون حسی منفی به جنبش دارند که جمع احساسات منفی نسبت به اصلاحات و انتظارات فراواقعی از جنبش سبز میباشد.
عملکرد رهبران جنبش در حفظ انسجام و آينده اين حرکت تاريخی و منحصر به فرد، دارای اهميتی روزافزون شده است.
تکيه بر بزرگترين هدف قابل دفاع در بدنه متکثر طبقه متوسط، مبارزه با استبداد، که در گفتمان رهبران سبز تحت عنوان اجرای بدون تنازل قانون اساسی با تاکيد بر فصل حقوق ملت مطرح گرديده، میتواند سرآغازی برای منسجم کردن علاقمندان و حاميان اين حرکت موثر و تاثيرگذار باشد؛ به شرطی که همه ما واقعبينانه نسبت به توسعه انديشه قانونگرايی متعهدانه بکوشيم.
نیم نما
0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر