من همچنان، انقلاب اسلامی را پديده ای بزرگ در کشورمان می دانم که برای حفظ آن، عزيز ترين پيران و جوانان، جانفشانی کردند اما بر اين باورم ضربه ای که « جمهوری اسلامی» بر اين انقلاب وارد کرد صد ها برابر خسارت بار تر از همه دشمنی هايی بود که در داخل و خارج از کشور بر اين انقلاب رفت. .... من «اسلام» را عزيز می دارم و پايبندی به اين دين حنيف را بزرگترين افتخار خود بر می شمارم اما بر اين باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانيون و به ويژه تعدادی از مراجع تقليد به اين دين، از همه ظلم هايی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است. .... « در جمهوری اسلامی، کسانی متولی حکومت هستند که خود را مفسران رسمی و انحصاری دين می نامند. آنها هر گونه که منافعشان اقتضا کند دين را تفسير و آن را به خدمت می گيرند و تا زمانی که اين حکومت پابرجا باشد هر روز ايران ما ويران تر خواهد شد و اسلاممان با حملات بيشتر مواجه خواهد بود».
خبرنگاران سبز/ سیاست:

در پایین تمام نامه مجتبی واحدی که خداحافظی وی با شیخ شجاع بعد از ۳۰ سال همکاری است را بخوانید.
------------------------------------
خداحافظی با استادم آقای کروبی
جناب اقای مهدی کروبی !
سلا م مرا از راه دور پذيرا باشيد. حتماً به ياد داريد که نخستين ديدار من با شما در تير ماه سال ۱۳۶۱ شمسی و در نيمه ماه رمضان بود که در پی آن ،توفيق همکاری و درس آموزی از شما را يافتم .گمان می کنم فرارسيدن رمضانی ديگر، بهترين فرصت است تا سخنانی را با شما درميان بگذارم.
نمی دانم يادداشت من با عنوان « سی سال گذشت به بازنشستگی فکر می کنم » را ديده ايد يانه. حقيقت آنست که از مدتی قبل به اين نتيجه رسيدم که نمی توانم در قالب گذشته به فعاليت بپردازم و دِين خود را به هموطنانم ادا نمايم. خبرهايی به من می رسيد که نشان می داد شما اگر چه نظام مستبد حاکم بر ايران را نه اسلامی می دانيد و نه نشانه ای از جمهوريت در آن سراغ داريد اما در عين حال، بر اين باوريد که جمهوری اسلامی با قرائت آيت اله خمينی، نسخه شفابخش برای ايران عزيز ماست. بر همين اساس، برای آنکه تفاوت ديگاه خود با شما را مخفی نکرده باشم مقاله «کروبی چه حکومتی می خواست چه حکومتی می خواهد» را نوشتم. در آن مقاله بر لزوم «برگزاری رفراندوم تعيين حکومت» تأکيد و اعلام نمودم :« حکومت مورد نظر آقای کروبی برای ايران، جمهوری اسلامی مطابق با وعده های اجرا نشده آيت اله خمينی است اگر چه من يقين دارم اکثريت ايرانيان، بار ديگر به جمهوری اسلامی رأی نخواهند داد». در عين حال، به حرمت ايستادگی مثال زدنی شما در برابر طاغوت زمانه، تلاش می کردمدر اغلب کفتگوها و مقالات، ضمن بيان مواضع خويش، به گونه ای سخن بگويم که مخالفت علنی با مواضع شما تلقی نشود؛ اگر چه بارها و بارها اعلام کردم که به نظر من، حکومت فعلی، اصلاح پذير نيست و نظام جمهوری اسلامی، برای هميشه نابود شده است.
می دانستم که شما، ايت اله خمينی را معصوم و فاقد اشتباه نمی دانيد اما در عين حال به او علاقه داريد در حالی که باور های دينی به من می گفت « آيت اله خمينی در خصوص بنيان نهادن حکومت فردی که اکنون به استبدادی کم نظير تبديل شده، در برابر خدا و خلق او مسئول است .» والبته اين مسئوليت نافی عظمت انقلابی نيست که او در آفرينش آن، نقشی به سزا داشت. می دانستم عليرغم مظالمی که در دوره رهبری سيد علی خامنه ای بر شما رفته است شما برخی عباراتی که من در مورد او به کار می برم را نمی پسنديد. حتی به ياد دارم دوسال قبل که در يک گفتگوی تلويزيونی، حکومت سيد علی خامنه ای را با حکومت نمرود مقايسه کردم به من تذکر داديد که « تند رفته ام». البته چندی بعد از آن، حوادثی پيش آمد که تنها در يک حکومت نمرودی می توانست به وقوع بپيوندد .در آن زمان به شوخی از شما پرسيدم «آيا هنور هم به من توصيه می کنيد حکومت جائر ايران را با سلطنت نمرود مقايسه نکنم؟» پاسخ شما تنها خنده ای معنادار بود. نمونه فراوان است که شما هم به خوبی به ياد داريد.
جناب آقای کروبی ! امروزميليونها ايرانی، ايستادگی شما در برابر« حکومت ننگ آفرين کنونی » را تحسين می کنند و نام شما در تاريخ ايران، جاودانه خواهد شد. من نيز همچون قطره ای از اقيانوس ملت ايران، شما را تحسين می نمايم و البته اين افتخار را دارم که به عنوان «پُر سابقه ترين» همراه شما، خاطراتی از رفتار درس آموزتان را برای هموطنانم بازگو کنم. اما همان آزادگی که از خودتان آموختم مرا از مدارا در برخی امور، منع می کند. من همچنان، انقلاب اسلامی را پديده ای بزرگ در کشورمان می دانم که برای حفظ آن، عزيز ترين پيران و جوانان، جانفشانی کردند اما بر اين باورم ضربه ای که « جمهوری اسلامی» بر اين انقلاب وارد کرد صد ها برابر خسارت بار تر از همه دشمنی هايی بود که در داخل و خارج از کشور بر اين انقلاب رفت.
من «اسلام» را عزيز می دارم و پايبندی به اين دين حنيف را بزرگترين افتخار خود بر می شمارم اما بر اين باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانيون و به ويژه تعدادی از مراجع تقليد به اين دين، از همه ظلم هايی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است. مطمئنم که شما با برخی سخنان من در اين خصوص موافقيد و بخش هايی را هم که افراطی می دانيد به عنوان ديدگاه يک فرد مستقل، تحمل می نماييد و احتمالا برای رفع آنچه سوء ظن می پنداريد دعا خواهيد کرد. اما ترديد ندارم در يک موضوع نمی توانيد مواضع اين فرزندتان را پذيرا باشيد و آن « اعتقاد من به براندازی کامل حکومتی است که به نام دين بر پا شده است .»
استاد عزيزم ! در سالهای گذشته و حتی در زمانی که به عنوان « مشاور رئيس مجلس » در خدمت شما بودم شاهد بوديد که من نسبت به تلفيق دين با حکومت، نقطه نظرات خود را داشتم اما اکنون که فرصت بيشتری برای تعمق در حوادث سالهای گذشته يافته ام به اين نتيجه رسيده ام که علت العلل آنچه امروز بر ايران عزيز و اسلام مظلوم می رود «به خدمت گرفته شدن دين »توسط کسانی است که به يقين، نه به خدا اعتقادی دارند و نه به روز جزا. آنها حکومت دينی را فقط برای آن می خواهند که تقدس اسلام در ميان اکثريت ايرانيان را به خدمت بگيرند و در گروهی از «ايرانيان دين دوست »، اين تلقی غلط را ايجاد نمايند که تحمل مشکلات، موجب رضای خداوند خواهد بود و اجر اخروی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد. در حالی که شما به خوبی می دانيد ريشه اغلب مشکلات کشور و آنچه موجب بدبينی های روز افزون نسبت به دين اسلام در ميان هموطنانم شده و می شود بی کفايتی ها، تفرعن ها، رانت خواری ها، جنايت ها و خيانت های کسانی که خود را به ناحق «نمايندگان خدا بر روی زمين » می نامند. من به اين تلقی خود باور دارم و لذا از حدود دو سال قبل بارها با صراحت اعلام کرده ام « در جمهوری اسلامی، کسانی متولی حکومت هستند که خود را مفسران رسمی و انحصاری دين می نامند. آنها هر گونه که منافعشان اقتضا کند دين را تفسير و آن را به خدمت می گيرند و تا زمانی که اين حکومت پابرجا باشد هر روز ايران ما ويران تر خواهد شد و اسلاممان با حملات بيشتر مواجه خواهد بود».
البته، اين حملات تنها از سوی اسلام ستيزان نخواهد بود بلکه بسياری از آحاد مردم هم که زندگی خود را لگدکوب « نمايندگانِ دروغين خدا بر روی زمين »می بينند گاه با کسانی که مغرضانه به اسلام می تازند همراهی خواهند کرد و گاه، در برابر توهين ها و حملات، سکوت پيشه می سازند. در يک کلام، تجربه آنچه که از حکومت« ولی جائر» ديده ام مرا قانع کرده که بايستی با صراحت، با حکومتی که به نام دين برپا می شود و متولی ان « دين دزادن بی شرم » هستند مخالفت کنم. می دانم شما در موردبرخی مصاديق، با من اختلاف عميق نداريد اما احتمالاً ديدگاه کلی من در خصوص منحرف شدن و سوء استفاده گری در هرنوع حکومت دينی را نمی پذيريد. ازسوی ديگر، خودتان به من آموخته ايد که به خاطر خوشايند عزيز ترين افراد هم، دست از عقيده ام برندارم همانطور که شما با همه محبتی که در سی سال گذشته به من داشته ايد حاضر نيستيد از آنچه که پنجاه سال برای آن تلاش کرده ايد دست برداريد و اين نقطه ای است که چاره ای جز جدايی باقی نمی گذارد.زيرا اکنون برای من دو راه بيشتر وجود ندارد. نخست مفتخر بودن به عنوان « مشاور کروبی » و دست برداشتن از برخی مواضع اصولی خويش و دوم واگذاشتن مشاورت جنابعالی و ادامه راهی که با آگاهی انتخاب کرده ام و آن را برای کمک به روند آزادسازی کشورم، مفيد می دانم.
من گمان می کنم پايان سی سال همکاری و درس آموزی ی از آن استاد بزرگوار، فرصت مناسبی است که پيوند رسمی خويش با شما را منقطع و در کنار ميليونها ايرانی، آرزومند سربلندی شما در ادامه راهتان باشم. اين جدايی به من فرصت خواهد داد تا با فراغ بال بيشتر به افشای کسانی بپردازم که به دروغ، نام « همراه ملت » را بر خود نهاده اند و هم اکنون در حال صاف کردن راه برای ادامه فريب کاری حکومت در قالب انتخابات سال آينده هستند .
درپايان بر خود فرض می دانم تحمل مثال زدنی شما در برابر فشارهايی که قاعدتا به خاطر مواضع صريح من ،از سوی زندانبانان بی شرم بر شما وارد می شده است را تحسين نمايم. همچنين، يقين دارم هيچگاه، اين فرزند خود را از خيرخواهی های خويش، محروم نخواهيد ساخت.
بيست و نهم تيرماه ۱۳۹۱ - ويرجينيا - سيد مجتبی واحدی
0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر