امروز کار فرهنگ و ادب ایران زمين به جایی رسیده است که خبرگزاری سپاه، درباره «خاکساری»، «بی شخصیتی» و «خودکم بینی» شاعران معاصر در برابر «قدرت اهریمنی» خامنه ای راست و دروغ به هم می بافد. از نگاه این خبرگزاری انگار این شاعران هم و غمی ندارند جز به یغما بردن چفیه آقا (که انگار این چفیه ها تمام شدنی هم نیست) ، گدایی کردن نانهای تبرک شده به دست رهبر! و گوش سپردن به ایرادهای ادبی یک مدعی بی پیشینه!

«ناصر خسرو قبادیانی» در تاریخ ادبیات سرشار از مدح و تملق شاعران ایران زمین از صاحبان زر و زور، ستاره درخشانی بود که ندای او همچنان در گوش آزادگان طنین انداز است: «من آنم که بر پای خوکان نریزم، مر این قیمتی در لفظ دری را». اما واقعیت این است که قدرتهای حاکم در طول تاریخ، همواره تلاش وافری در به گروگان گرفتن فرهنگ و ادب و خصوصا شعر از خود نشان داده اند و امثال ناصر خسرو که برای پاسداشت «حقیقت»، رنج آوارگی را بر خود هموار نماید، چندان نبوده اند.
در روزگار ما نیز فقیهان حاکم به رغم در درست داشتن همه ابزارهای قدرت از جمله انواع رسانه های دیداری و شنیداری، همچنان نمی توانند سودای به بند کشیدن ادبیات را از سر بیرون کنند و شاعران منتقد که هیچ، حتی «بی طرفها» را هم بر نمی تابند. از بد حادثه ، هر چقدر «رضاشاه» و «محمدرضاشاه» از ادبیات (منظور ادب نیست) بری بودند و هر چقدر آیت الله خمینی -با وجود ذوق شاعری- تا دم مرگش لاف ادبی نزد، اما مردم ایران سالهاست اسیر فردی شده اند که خود را نه تنها شاعر، بلکه «شعرشناس» و «منتقد ادبی» می داند.
سالهاست که شاعران این سرزمین گاه و بیگاه باید محفل ادبی آقا را گرم کنند و شعری بخوانند و غلطهای ادبی اشان را متوجه شوند! ایشان حتی به شعر «علی معلم دامغانی» با آن هیبت و سر و وضع، کنایه می زند : «طوری حرف بزنید که همه شعرهای شما را بفهمند، حتی آنها که با شعر مانوس نیستند» (به نقل از خبرگزاری سپاه). در میزان اعتماد به نفس مقام محترم (!) رهبری در اشکال گرفتن به علی معلم همین بس که یک نسل از شاعران معاصر ایرانی، شاگرد علی معلم بوده اند، ده ها سروده او را خوانندگان دستمایه قرار داده اند و یا در کتابهای مدارس و دانشگاه ها تدریس می شوند. اصلا سبک علی معلم «پیچیده گویی» است. آقا تلویحا به ایشان می گوید : «به اندازه درک و شعور من و بقیه مردم شعر بگو!». اما آقا با ادبیات علی معلم مشکل ندارد! اگر بیت آغازین شعر علی معلم را بدانید متوجه می شوید که مفهوم آن خیلی ساده است و عامه مردم آن را به خوبی درک می کنند اما این بیت حاوی کلماتی است که حضرت آقا به آن آلرژی دارد و دلخوری اش از این بابت است: «دريغ است از ولي اما ولي تنهاست بيمردم. / علي آري علي حتي علي تنهاست بيمردم». آقای خامنه از دو کلمه این بيت خوشش نمی آید: «مردم» و «تنهایی» . برای اولی ارزش قائل نیست و از دومی به شدت می ترسد.
به بقیه ابیات علی معلم کاری ندارم اما در گزندگی این بیت همین بس که رجانیوز می نویسد: «كاغذی كه معلم از رويش میخواند زردرنگ بود و نمیدانم رنگ ماندگی بود يا رنگ كاغذ. شعر معلم خيلی سخت بود. كلمات سخت، وزن سخت. چندتا مرد كهن میخواهد فهميدنش». گزارشگر رجا نیوز خیلی بی ذوق است چون معمولا «مرد کهن» را با «گاو نر» می آورند ! حالا شما پیدا کنید گاو نر را! این گزارشگر رنگ کاغذ علی معلم را زرد و مانده و قدیمی دیده که نشان دهد معلم این شعر را پس از انتخابات نگفته است و احتمالا به زمان ملی شدن صنعت نفت مربوط می شود!
پای ثابت مراسم شعرخوانی رهبر «غلامعلی حداد عادل» است. شاید ندانید که وی غیر از ابطال آرای «علی رضا رجایی» در مجلس ششم و تکیه زدن بر جای او ، دستی هم در شاعری دارد. حداد عادل که قبلا آقای خامنه ای را همتای «خواجه رشیدالدین فضل الله» (صاحب کتاب سترگ جامع التواریخ) و خواجه نصیرالدین طوسی (فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و سیاستمدار ایرانی و صاحب اخلاق ناصری) دانسته بود، در شعری که برای پدر دامادش (آقا مجتبی) سروده است، «خنده های گاه گاه خامنه ای» را به «خنده خورشید صبح» تشبیه می کند. حداد عادل در این غزل دل دریایی آقا را مایه امید کشتی نشینان می داند. شاید منظورش همان قایق شکسته ای است که به قول مهدی کروبی متجاوزانی مانند طائب ، نقدی ، احمد خاتمی ، جنتی ، رادان و … از آن آویزانند و البته از این لحاظ حق با حداد عادل است!
امروز کار فرهنگ و ادب ایران زمين به جایی رسیده است که خبرگزاری سپاه، درباره «خاکساری»، «بی شخصیتی» و «خودکم بینی» شاعران معاصر در برابر «قدرت اهریمنی» خامنه ای راست و دروغ به هم می بافد. از نگاه این خبرگزاری انگار این شاعران هم و غمی ندارند جز به یغما بردن چفیه آقا (که انگار این چفیه ها تمام شدنی هم نیست) ، گدایی کردن نانهای تبرک شده به دست رهبر! و گوش سپردن به ایرادهای ادبی یک مدعی بی پیشینه!
اما شاعری فقط موزون و مقفا گفتن و نوشتن نیست! عنصر اصلی شعر احساس است. آن که احساس دارد، نمی تواند صدای خرد شدن استخوانهای آزادگان را در سلولهای تنگ و تاریک بشنود و همچنان بی تفاوت بماند! آن که بغض در گلومانده مادران داغدار نداها و سهرابها را می بیند و درک می کند، نمی تواند به آسودگی با قاتلان جوانان این سرزمین همنفس و هم سفره شود و «ر» بدهد و «گاف» تحويل بگيرد! شاعری که خود را مردمی می داند، از شرمندگی مردان بی پول در برابر زن و فرزند ، از روسپیان ناچار این شهر ، از یتیمان سر چهارراه، از جوانان بی آینده، از معتادان ولگرد، از بیکاران ناامید و از ده ها گرفتاری این مردمان نباید بی خبر باشد.
شاعرانی که از سر تهدید ، تطمیع و یا به پای خود ، بزم ظالمان را زینت دادند، مسئول عمل خویشند و انصاف نیست کسی عرصه عمومی را بر آنها تنگ کند، اما بدانند این حق تک تک ماست که آنها را در قلبهایمان خط بزنیم و شرف هنرمندانی را بستاییم که جامه اعتبارشان را با ستایش دیکتاتور، آلوده نکردند. درود بر روان شاعر بزرگ این سرزمین «مهدی اخوان ثالث» که در روزگان غریبی و نداری، شجاعانه در برابر دعوت خامنه ای برای ارزان خریدنش، ایستادگی کرد و با وجود ضرب و شتم شدید توسط عمال خامنه ای و به رغم قطع حقوق و مزایا، مانیفست بزرگ ناصر خسرو را چنین احیا نمود: «ما شاعران همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه».
شعری زیبا از «آقا جعفر خامنه ای» از شاعران دوران مشروطیت ، حسن ختام این یادداشت خواهد بود:
من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی
که عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حُرمت می، میکنند ذکر ولی خود
ز خون بیگنهان مست هر صبا و مسایی
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند
به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی
دهند مردم بیچاره را به پنجۀ جلاد
نه شرمشان ز پیمبر، نه بیمشان ز خدایی!
0 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:
ارسال یک نظر