۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

نامه معادی به اصغر فرهادی در آستانه اسکار: نمی‌توانند موفقیت جهانی فیلم را به دلایل واهی سیاسی انکار کنند

وقتی براد پيت می گفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدن گلوب، دی وی دی جدايی نادر از سيمين را در دستگاه گذاشته اند و در ميانه های همان صحنه دادگاه اول فيلم، آنجلينا جولی با ديدن آن جدل زناشويی فيلم رانگه داشته، متاثر شده، فاصله ای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا راادامه داده اند، اطمينانم بيشتر شد وقتی آنجلينا جولی درباره کار بعدی ات پرسيد و ساده و راحت درخواست کرد که در فيلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصيت زن فيلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاريخ می تواند زبان فرانسه ياد بگيرد، من غرق در غرور شدم.
خبرنگاران سبز/ فرهنگ-هنر-ادبیات:
حدود ۴۸ ساعت مانده به آغاز مراسم اسکار، پیمان معادی بازیگر فیلم «جدایی نادر از سیمین» در نامه‌ای سرگشاده به اصغر فرهادی، کارگردان این فیلم، ناگفتنی‌های زیادی را از میزان تاثیر این فیلم بر جامعه هنرمندان بین‌المللی گفته است و تاکید کرده است که این نامه را برای این منتشر می‌کند که «عده ای تلاش دارند، موفقيت‌های اين فيلم را به دلايل واهی به سياست ربط دهند». او نقل قول‌هایی از بزرگان سینما می‌آورد تا نگذارد بازی سیاست که مردمان را از هم جدا می‌کند سایه توهم توطئه بر سر این فیلم بیاندازد. گفتنی است که چون پیش از این اصغر فرهادی دلبستگی‌اش به جنبش سبز را بیان کرده این نامه اهمیت ویژه‌ای می‌یابد تا استبداد ضد هنری ج.ا. با سم‌پراکنی تبلیغاتی و آلوده سازی فضا نتواند موفقیت جهانی این فیلم، کارگردان، و دیگر دست‌اندر کارانش را کوچک‌نگاری و آلوده کند.

متن کامل نامه پیمان معادی به اصغر فرهادی در زیر می‌آید.
-------------------------------
اصغر فرهادی عزيزاز زمان بازگشتم از مراسم گلدن گلوب و حلقه منتقدان لس آنجلس که همراه با تو و فيلم مان در آن حاضر بودم، می خواستم اين نامه را بنويسم؛ اما تلاش برای آماده شدن فيلم اولم «برف روی کاج ها»، مجال مناسبی باقی نگذاشت.

در مراسم پايانی جشنواره فجر، وقتی فيلمم جايزه بهترين فيلم از نگاه مردم را می گرفت، ياد تو افتادم. تو که هميشه قدردان مردم سرزمينت، سرزمين مان، بودی و هستی؛ و با خودم گفتم حالا وقت اين نامه است. به خصوصکه کمتر از ۱۰روز ديگر به برپايی مراسم اسکار مانده؛ و خواهم گفت ربط اين ماجرا با آن ياد و ارزش مردم و نظرشان چيست.

يکی از خطاهای ديد آدمی، اين است که وقتی چيزی را از نزديک تجربه می کند، متوجه عظمت آن نمی شود. سفر و تجربه های اخيری که با ديدن و شنيدن واکنش های مختلف نسبت به «جدايی نادر از سيمين» در کنارت داشتم، به تلاشم برای اينکه دچار اين خطای ديد نشوم، بسيار کمک کرد. مطمئنم خيلی از مردم ايران از خواندن اين واکنش ها شادمان خواهند شد. خصوصا در روزهايی که عده ای تلاش دارند، موفقيت های اين فيلم را به دلايل واهی به سياست ربط دهند و همين انگيزه برای من کافی است تا اين نامه را بنويسم و منتشر کنم.

واکنش‌های ديگری هم که پيش می‌آيد، ممکن است حرف‌هايی را در پی داشته باشد که چندان اهميتی ندارد. از قديم می گفتند هميشه بدتر از اين که پشت سرت حرف بزنند، اين است که پشت سرت هيچ حرفی نزنند!

همان اوايل سفر اخير، وقتی محمود کلاری که در شرق آمريکا و در تجربه تحسين شدن فيلم در حلقه منتقدان نيويورک همراهت بود، در تماس تلفنی به من گفت که تجربه بسيار عجيبی در مورد اين فيلم در انتظارمان است، به قدرکافی تعجب کردم.

کلاری می گفت نکته اساسی اين است که ما با سينما زندگی کرده ايم وسال های سال فيلم و مراسم سينمايی را ديده ايم؛ و حالا به خودمان می گوييم قرار است بعضی از نام های بزرگ را در اين گونه مراسم ببينيم، درحالی که اين بار در کمال تعجب، آنها منتظرند تا ما را ببينند! و اين خاصيت فيلم های بزرگ است. تجربه های قبلی البته ميزان تعجب يا هيجان آدم را از اين واکنش ها کمترمی کند. اما هرگز آن را از بين نمی برد. حس پشت حرف کلاری را بعدا ذره ذره لمس کردم.

وقتی وودی آلن که هميشه در نظرم سرچشمه خلاقيت بوده، به واسطه خواهرش برايت پيغام داده بود که طبق معمول نمی تواند - يانمی خواهد - به مراسم بيايد ولی دوست دارد در نيويورک ما را ملاقات ودرباره فيلم صحبت کند، تازه فهميدم آنچه از قول او درباره فيلم شنيده بودم، چه معنايی داشت: آلن گفته بود سال ها بود نه تنها از سينمای ما، بلکه به طور کلی از سينما انتظار نداشته که در اين دوران بتواند چيزی بيافريند که چنين تاثيری روی او بگذارد!

وقتی توماس لانگمن پسر کلود بری، کارگردان و تهيه کننده مشهور و تازه درگذشته فرانسوی که خودش تهيه کننده فيلم آرتيست و برنده انبوهی جايزهاست، می گفت همه دارند از محصول من تعريف می کنند اما وقتی فيلم تو راديدم، آرزو کردم که کاش من آن را تهيه کرده بودم، همه چيز داشت معنای کامل تری پيدا می کرد.

وقتی براد پيت می گفت شب قبل از برگزاری جلسه مطبوعاتی گلدن گلوب، دی وی دی جدايی نادر از سيمين را در دستگاه گذاشته اند و در ميانه های همان صحنه دادگاه اول فيلم، آنجلينا جولی با ديدن آن جدل زناشويی فيلم رانگه داشته، متاثر شده، فاصله ای انداخته و بعد از چند لحظه باز تماشا راادامه داده اند، اطمينانم بيشتر شد وقتی آنجلينا جولی درباره کار بعدی ات پرسيد و ساده و راحت درخواست کرد که در فيلمت بازی کند و در پاسخ حرفت که گفتی شخصيت زن فيلمت فرانسوی زبان است و گفت تا آن تاريخ می تواند زبان فرانسه ياد بگيرد، من غرق در غرور شدم.

وقتی مريل استريپ درباره جزييات کارگردانی يا بازی صحنه های مختلف فيلممی پرسيد و با اشتياق گفت دوست دارد با تو کار کند، وقتی استيون اسپيلبرگگفته بود که اعتقاد دارد جدايی نادر از سيمين با فاصله زياد بهترين فيلمامسال دنياست، وقتی ديويد فينچر نيم ساعت وقت گذاشت تا با تو حرف بزند ونظرهايش را بگويد، وقتی چند سينماگر سرشناس می گفتند که فيلم رانديده اند اما تعريف های زياد فرانسيس فورد کوپولا را درباره آنشنيده اند و خيلی کنجکاوند، وقتی الکساندر پين که خودش گلدن گلوب فيلم وکارگردانی را گرفت فقط به دليل علاقه به فيلم تو در طول آن روزها به يکي از نزديک ترين دوستان هم صحبت ات بدل شده بود و در هر دو مراسم گلدن گلوب و حلقه منتقدان لس آنجلس می گفت در طول حرف هايت روی صحنه سعی می کرده انرژی مثبت به سمت تو بفرستد. وقتی ديگرانی که مجاز نيستم نام شان رابياورم، از فيلمت به عنوان يکی از محبوب ترين های فهرست شخصی شان در دو، سه سال اخير ياد می کردند، تازه درست دستگيرم شد که فيلم در دل آدم های يکه سالی ده ها فيلم بزرگ و تاثيرگذار می بينند يا يکی ، دوتايش را هر سالمی سازند، چه مرزهايی را درنورديده و چه قله هايی را فتح کرده است.

در مراسم برگزيدگان منتقدان آمريکا (Critics’ Choice Award) که باب ديلن بزرگ قطعه جديد بسيار زيبايی را روی صحنه اجرا کرد، ما از لذت شنيدن وديدن اجرايش حرف می زديم و به ما گفتند اگر می دانستيد خود باب درباره فيلم تان با چه لذتی حرف می زد، چه می گوييد. و اين تازه بخشی از آن چيزی است که من شنيدم و ديدم. باقی اش بماند برای روزگاری ديگر، مخصوصا داستان تو و رابرت دنيرو که اميدوارم آقای کلاری روزی تعريفش کند.

اصغر فرهادی عزيز، در جلسه مطبوعاتی ويژه گلدن گلوب، يکی از چهار، پنج باری که حاضران به شکلی استثنايی در ميان حرف های تو دست زدند، در جواب سوالی بود که می پرسيد چطور با محدوديت های توی ايران چنين فيلمی ساخته ای. گفتی هيچ کس مرا مجبور نکرده بود آنجا با وجود محدوديت ها فيلم بسازم، خواست خودم و قصه ای که داشتم، طوری بود که بايد همانجا و با همان شرايط ساخته می شد و برای ساخت اين فيلم شما فکر کنيد همه چيز همان طور که من دلم می خواسته فراهم بوده است.

گفتی نمی خواهم بگويم شرايط فيلمسازی در کشورم آرمانی است، اما تصويری هم که شما از فيلمسازی در ايران داريد، خيلی دقيق نيست. اين حرف هايت وقتی  يادم آمد که لابه لای حرف ها و کارها و مصاحبه های مختلف، به من راجع به طرحی می گفتی که قرار است در آينده در تهران بسازی و آن را خيلی دوست داری.

حرف ديگرت که باز به تشويق حاضران آن جلسه انجاميد، همان بود که گفتی تفاوت های مردمان نقاط مختلف دنيا بسيار کمتر از شباهت هايشان است، امابه نفع سياست است که تفاوت ها و فاصله ها را بيشتر جلوه دهد و بر آنها تاکيد کند.

اين روزها که در ايران خبر جوايز فيلم تو حتی مانند نوعی گسترش فرهنگی عمل می‌کند و از جمله، گاهی حتی طيف هايی را به پيگيری اخبار فرهنگی وامی دارد که به طور معمول هيچ کاری به اتفاق های هنری نداشتند، اينروزها که تبريک های هر همکار و هر دوست، هر رهگذر خيابان و حتی هر بيماراتاق های بيمارستانی که برای بستری کردن و ترخيص پدرم به آن پا گذاشتم، اميد را در دل آدم می کارد و می پروراند، ياد همان حرفت می افتم. بله، بين مردمان مختلف دنيا و احساس های انسانی شان، تفاوت ها ناچيز است. اما آن نفعی که گفتی، آنقدر همه جا رخنه کرده که همين مردم اين روزها در گذرو خيابان از من می پرسند وقتی از آمريکا برگشتی، کاری با تو نداشتند؟

در خود مراسم، چه حال خوبی بود وقتی من هم مثل ميليون ها ايرانی حرف هايت را موقع دريافت جايزه شنيدم. از آن بالا که چشم می انداختی، می ديدی همه بزرگان سينما که عمری کارهايشان را ديده ای و درباره شان خوانده ای، بهت زل زده اند؛ و انگار عشق و انرژی مردم ايران باعث شده بود ما آنجا محکم بايستيم. آن لحظه ای که تو از مردم ياد کردی، می دانستم ميليون ها نفر در کشورمان هم به ما زل زده اند و تو به پشتوانه عشق شان، به جای هر عزيز ديگرت از آنها ياد کردی؛ و راستش اصغر، آن بالا چه حالی داد ايرانی بودن.

قدر و منزلتی که تو برای اين مردم قايلی، زمانی با آن نمايندگی کردن به درستی پيوند می خورد که حرف آن منتقد آمريکايی را به ياد بياوريم؛ که در يادداشتی بر جدايی نادر از سيمين نوشته بود: «اگر می خواهيد تهديدی نثار اين کشور کنيد، بهتر است قبل از آن اين فيلم را ببيند، تا بدانيد باچه مردمانی روبه روييد، تا در تصميم خود تجديد نظر کنيد.»

اينکه يک فيلم بتواند چنين دستاوردی، چنين تاثيری داشته باشد، يعنی اينکه تو بارها بيشتر از آن جمله هايی که در ستايش مردمان ديارمان می گويی، دين خودت را به آنها ادا کرده ای. حالا ديگر واقعا مهم نيست که فيلم در يکي از دو رشته «فيلم خارجی» و «فيلمنامه» که نامزد شده، جايزه آکادمی رابگيرد يا نه. مهم تر اين است که اين فيلم در طول اين مدت به اين مردم اميد، اشتياق و افتخار بخشيد.

برای همين اميد، اشتياق و افتخار است که می خواهم با صدايی صد بار بلندتراز آن فريادی که بعد از جايزه گرفتن ات در جشنواره برلين، در سالن برليناله پالاس برآوردم، فرياد بزنم: «اصغر؛ خيلی چاکريم! » 

1 جعبه زیر فرم نظرات برای تبدیل فینگلیش به فارسی است:

ناشناس گفت...

عالی بود بسیار لذت بردم اثرتان زیبا ، تاثیر گذار و افتخار آفرین بود ما هم به همراه شما عاشقانه فریاد می زنیم :بهتان افتخار می کنیم.

ارسال یک نظر

به جای «فینگلیش» نوشتن لطفا متن لاتین خود را در اینجا تبدیل به متن فارسی کنید و سپس آن را در جعبه نظرات قرار دهید و بفرستید. با سپاس.
 
باز طراحی کامل و کلیه‌ی حقوق:خبرنگاران سبز [تبدیل قالب:] Deluxe Templates --- [طراحی اولیه:] Masterplan --- [بهینه و فارسی شده:] مجتبی ستوده